جمعه، نیمه بهمن ماه ۹۵، پس از سال ها زمین بیرجند با آسمان آشتی کرد و بر تن کاج ها لباس سفید پوشانده شد. برف را هر جور نگاه کنیم، برکت است. زمین تشنه خراسان جنوبی را سیراب کرد و به طبیعت جانی دوباره بخشید. نشان داد که تا چه اندازه در شهرداری و مدیریت اوضاع ضعیف هستیم. به ما فهماند که باید خدا را شکر کنیم که بیرجند پلاسکو ندارد و گرنه باید تا سال ها از زیر آوارش جنازه بیرون می کشیدیم. امیدوار بودیم که فروریختن ساختمان قدیمی پلاسکو، فرصت و زنگ خطری باشد برای مدیران کارنابلد استانی که با تغییر دولت ها و تنها با رانت سیاسی منصوب شده اند و هیچ گونه تجربه ای در مهار بحران نداشته اند.اما اتفاقات ساده ای مانند ریزش برف یا فروریختن بهمن در جاده ها نشان داد که تا چه اندازه شکننده ایم و مدیران حوزه مدیریت بحران تا چه اندازه از درک مفهوم بحران فاصله دارند. در ساعات پس از ریزش برف، آن چه بیش از همه به چشم می آمد، انباشت برف و یخ در خیابان ها و معابر بود و جای خالی نیروهای شهرداری در ساعات آغازین پس از ریزش برف.هیچ کس منکر زحمات و تلاش های کارکنان شهرداری نیست، اما کافی است مقایسه ای اجمالی داشته باشیم میان داشته های مان در حوزه شهری با داشته های سایر مراکز استان ها. چندی پیش شهردار بیرجند تعداد نیروهای شهرداری بیرجند را با شهرداری دیگر مراکز استان ها مقایسه می کرد و می گفت فلان مرکز استان چند برابر بیرجند وسعت دارد و تعداد نیروهای شاغل در شهرداری آن شهر کسری از تعداد نیروهای شهرداری بیرجند هستند. از پرداخت رقم های کمر شکن بابت حقوق و پاداش گلایه داشت و صدالبته به خود می بالید که می تواند این تعداد نیرو را که از دوره های قبل برایش به ارث مانده اند، ساماندهی کرده و حقوق شان را پرداخت کند. اما در حادثه ای طبیعی مانند ریزش برف، کمبود نیروی بدرد بخور در شهر به شدت مشاهده شد.اگر قرار بود در شهری مانند یزد، برفی به این اندازه بیاید، شهرداری یزد با محدودیت نیرو و البته نیروهایی با کیفیت نیروهای شهرداری بیرجند، نزدیک به یک ماه زمان نیاز دارد تا وضعیت برف روبی از معابر و پاک سازی خیابان ها را انجام دهد. حالا باید پرسید که آقای شهردار! این تعداد نیرو با چه انگیزه ای در مجموعه تحت مدیریت شما کار می کنند؟و آن ها را برای کدام روز مبادا نگاه داشته اید؟ اگر به راستی این تعداد نیروی کارنابلد و عملاً سربار در مجموعه شهرداری بیرجند وجود دارد، چرا شما که به مدیریت چند ساله تان افتخار می کنید، دست به تعدیل نیروهای بلا استفاده نمی زنید؟ چرا باید پول هایی که شهرداری تحت عنوان عوارض از مردم دریافت می کند به نیروهایی پرداخت شود که در بزنگاه ها هیچ گونه کارایی ندارند؟و اگر این نیرو ها کاربلد و متخصص هستند، پس مطمئناً ایراد کار از سیستم مدیریتی است که سکان امور را در دست دارد و شورای شهر باید بر حسب وظیفه شرعی و اخلاقی اش، نسبت به حذف این عزیزان اقدام کند.
موضوع دیگری که در برف اخیر شهر بیرجند بیشتر به چشم آمد، فقدان وسایل نقلیه عمومی بود. تاکسی نبود،تاکسی تلفنی وجود نداشت،اتوبوس ها که گویی هیچ وقت نبوده اند.اگر بنده ای از بندگان خدا،در خیابان می ماند فقط باید دعا می کرد که تا مقصد یخ نزند.اما این مشکلات تنها محدود به شهرداری نبود.جمعه برف آمد اما برق رفت. یکی از دلایل موفقیت کشورهای غربی، مدیریت واحد شهری است و این همان بخش از جورچین موفقیت در مدیریت است که در کشور ما گم شده است.اما باز هم با تمام این تفاسیر به مفهومی به نام مدیریت بحران اعتقاد داریم. مدیریتی که در بحران ها هم، تنها نوعی دورهمی مدیران است. مدیران دور هم می نشینند و برای نیروهایی که در بطن کار قرار دارند بدون توجه به توانایی های شان نسخه می پیچند و امیدوارند که بحران حل شود. بیشتر اتفاقاتی که در یک بحران ممکن است پیش بیاید،غالباً در حوزه شهری است و بخش اعظم آن به شهرداری بازمی گردد، اما مدیریت ستاد بحران برعهده مسئولینی است که شاید در طول یک سال، حتی یک بار هم بحران را، از هر نوعی تجربه نکرده باشند. مدیریتی که حالا بیش از عملیاتی و اجرایی بودن، ستادی است. مدیرانی غالباً جوان و بی تجربه در حوزه بحران که حتی نمی توان امید داشت که ادارات دخیل در بحران را ساماندهی کنند. پس انتظار حل مشکل و بحران ، کمی دور از منطق است.امیدواریم مدیران ارشد استان به جای پرداختن به مسائل و بازی های سیاسی با درایت و اقتدار، مسئولین بی تجربه را با افرادی قابل، جایگزین کنند زیرا مقوله مدیریت بحران با جان انسان ها ارتباط دارد و هر اشتباه ناشی از بی تجربگی می تواند جان عده زیادی را به خطر اندازد. حالا باید ببینیم که مدیران استانی تا چه اندازه به فکر حل ریشه ای مشکلات خواهند بود.