سرمقاله / …وآسمان گریست…!!

آسمان ایران این بار نه در نقطه که در گستره ای به وسعت یک میلیون و ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع بارید، آنقدر بغض اش را فروخورد که دیگر تحمل نکرد تشنگی این سرزمین را، آنقدرگریست که زمین ناباورانه تاب نیاورد و طغیان کرد، سدها سرریزشدندو رودخانه ها به شورونشاط سالها قهرآسمان موج زدندو گل آلوده برای نشان دادن دست گشادی شان سراز کوچه وخیابان خانه ها در آوردند، خانه های سست که دیگرازباران فراموش کرده بودند را درخود غرق کردندو فرو ریختند، و اینگونه شد که تبدیل شدند به بحران.
موج باران به صخره سردکه رسید شد برف و آرام آرام فرو نشست و همه جارا درخود غرق کرد، سپید و سنگین و زیبا، اما این وقار و سنگینی کمر درختان را شکست و یخ بست زمین و زمان و تعطیل کرد مدارس و دانشگاه ها را و برق از چشمان دکل ها پراند و روشنایی از مردم ستاند و باز تبدیل شد به یک بحران، آنسوتر اما بی ابر نبارید که شد زوزه هایی خطرناک با سرعتی بالای ۱۰۰ کیلومتر در ساعت، ونه گریست بلکه غبارپراکند در خوزستان و زاهدان و نقش ها را در سینه حبس و چشمها را به گریه وا داشت و باز شد یک بحران دیگر. اتفاقاتی که دراین مدت دوماهه براین کشور رفت، اثباتی بود که ما توان کنترل بحران را به دلیل آماده نبودن امکانات اگر نگوییم نداریم اما حتما کم داریم. کشور ما کشور بحران های طبیعیست، زلزله، سیل، برفهای سنگین و بهمن، گرد و غبارهای ماندگار و بحران های سیاسی که گاه خطرناکتر از بحران های طبیعی رخ می نمایند.
مردم خوزستان دارند نابود می شوند آنگاه در تهران آشوب می شود که دولت نمی تواند و یک جنگ تمام عیار بی اسلحه در می گیرد که بانیانش همانانی بودند که در ده سال گذشته دهان و زبان به هم دوخته بودند. برف و سرما و یخبندان و سیل ونابودی به هم گره خورده اند و جنگ های زرگری بیماران سیاسی نیز شعله می کشد و تنور توهین و دروغ و نجسی زبان و تهمت اوج می گیرد، این چگونه وفاق ملی است و چگونه منافع ملی است که از بحران هایی اینچنین بحرانی اجتماعی بنفع گروه وحزب و اهداف شک بر انگیز پشت پرده باج ستانی آفریده می شود، انتخابات نزدیک است و اتاق های فکر ی که باید در جهت کمک به دولت و منافع ملی تولید اندیشه و برنامه کند دقیقا سرگرم گرفتن ماهی های درشتی می  شوند که عمرهریک ازاین ماهی ها حدود چهل سال است. ستاد بحران در کشور ، خود دچاربحران است که نتیجه اش را در فاجعه پلاسکو دیدیم که همچنان سوال های بی پاسخ اش باقی مانده و نمی توان پرونده اش را در نزد افکار عمومی بست.
ستاد بحران یک مجموعه است از عناصر سخت افزاری و نرم افزاری و مدیرانی که باید درپای کار بحران ها را کنترل کنند و پشتوانه ای بسازند برای مردمی که به حکومتیان اجازه برداشت از بیت المال و جیب خویش را برای چنین روزهایی پرتنش داده اند، پس کجا خرج شده پول هایی که باید صرف خرید تجهیزات و عملیات لجستیکی می شد؟ ستاد بحران فقط نشستن دور میزی گرد و سخنرانی کردن و عکس گرفتن نیست، تجهیزات پزشکی و ماشین آلات و بالگردو… می خواهد و امداد رسان هایی که پر تعداد باشند. وقتی مردم اعتماد می کنند به چه دلیل هزاران میلیارد تومان پولی که باید صرف خرید مدرنترین تجهیزات نجات گردد باید در جیب ده ها موسسه باصطلاح فرهنگی فرو ریخته شود که در این ۴دهه کمترین بازخورد اجتماعی نداشته اند!!. وقتی هیچ چیز شفاف نباشد و هیچ کنترلی بر نحوه بودجه ریزی و بودجه برداری برخی نهادها نباشد نتیجه اش می شود فاجعه پلاسکو، با کمترین تجهیزات وشهادت آتشنشانانی که گناهشان نجات مردم بود، و بحران های دایمی طبیعی کشور که باز هم پاسخی متقن و مستدل در چرایی نبود امکانات لازم به گوش نخواهد رسید…در کشور ما همواره باید تسویه حساب های سیاسی برقرار باشد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*