نمی دانم که چه زمانی قرار است مانند انسان هایی متمدن که داعیه مسلمانی هم داریم دوستانه و نه سبعانه کنار هم بنشینیم و بدون لکنت زبان و حاشیه رفتن و آسمان و ریسمان کردن، این چهار دهه گذشته انقلاب را بسیار دقیق و موشکافانه در بوته نقد گدازشش کنیم و آسیب هایش را بی تعصب بشناسیم و راه درمان بیابیم؟!
چرا از گفتن واقعیتهای موجود خوف داریم؟ چرا به خودمان و به مردم مان اجازه حرف زدن و اظهار نظر کردن نمی دهیم؟ از بس که مردم خیال می کنند باید همانگونه حرف بزنند که رسانه ملی پخش می کند … همه چیز عالی است و هیچ دغدغه ای نیست، و شعار پشت شعار، این روش تهیه گزارش یکی از مخرب ترین و بی هویت ترین کارهاییست که صداوسیما با چشمانی بسته به ادامه آن اصرار دارد.
نتیجه این که افکار عمومی با توجه به واقعیاتی که لمس می کنند، نمی پذیرند گزارشها و نگارشهای دولتی را، چون خویش را در آن سهیم نمی بینند، دچار شک و تردید می شوند به اصل موضوع و آنرا ریایی کذب می پندارند.
اگر ابزار اظهار نظر و نقد از فرهیختگان و نویسندگان کشور به هر بهانه ای ستانده شود بستر فساد پهن می شود برای کاسه لیسان و چاپلوسان قدرت های اقتصادی و سیاسی کشور، بساط ریا و تدلیس و بادمجان دور قاب چینی گسترده می شود، بساط رانت خواری و تبعیض رخ خواهد نمود، بساط دروغ گویی و تهمت همگانی می شود و موریانه های آماده کار شروع می کنند به جویدن و گند زدن به باورهای مردم.
سال ۵۷ انقلاب بانگاهی فرهنگی و نشات گرفته از آموزه های دینی برعلیه فساد و تبعیض و بی عدالتی نظام شاهنشاهی به وقوع پیوست.
در نظام شاهنشاهی و در هرجلسه و سمینار و…آخرش ختم می شد به تعاریف و گنده گویی های متفرعنانه از سیستمی که فقط به تمجید بسنده می کرد و هر نقدی را با مشت آهنین پاسخ می داد، مردم نه بخاطرنان و نه کمبود شغل که برعلیه ظلم و بیداد و تبعیض قیام و انقلاب کردند.
سوال اینجاست که چرا باید خویش را آنقدر در هاله ای از معصومیت و مطلق بودن افکنیم که حق نقد از ما سلب شود؟ چرا باید مردم شاهد بزرگترین فسادهای مالی و اداری باشند و خیال کنیم که نمی فهمند و دایم اززبان آنان سخن بگوییم، شک نکنید که این مردم همچنان پای کارند و مرد راه، از این تواضع آنان سو استفاده نکنیم، اینان هم صبری دارند که از سرریز شدنش باید برحذر بود.
اتفاقات و تغییرات زندگی مردم در این ۴دهه غیرقابل انکار است و انتظار نیز همین بوده و قرار نیست برای کارهای انجام شده برآنان منتی گذاشت، اما همین تغییرات فاصله طبقاتی دهشتناکی را فراهم آورد، و فقر را بر بسیاری از آنان تحمیل کرد، اختلاسهای تمام نا شدنی، چهره های مدیرانی که محدود است به چندده نفر که در هر دوره عوض و سپس جایگزین می شوند وقرارنیست با این فرتوتی جانشین داشته باشند بنام تجربه ریشه مدعیان جوان وخوش فکر را نسوزانیم، باور کنیم که نیاز به تزریق خونی نو و تازه برای شادابی جامعه بسیار حیاتی است. اگر قرار است که هر منتقدی را مرتبط با آمریکا و اسرائیل و انگلیس بپنداریم شرایط را به سویی سوق خواهیم داد که دیگر حتی نتوان از خمیری نان یا گرانی پفک وچیپس گفت.
گفتمان انقلاب گفتمان منطق و فکر است.