ضرب المثلهای هر کشوری، میتوانند نشان دهنده افکار و روحیات مردم آن کشور باشند. حتی جامعهشناسان از این راه میتوانند به ویژگیهای اخلاقی مردم آن کشور پی ببرند. کشور ما نیز از جمله کشورهایی است که میشود گفت در آن، تقریبا برای هر موضوعی ضرب المثلی وجود دارد و هر موقعیتی را میتوان با ضرب المثل ِ مناسب آن به توصیف در آورد! ضرب المثلها راه خودشان را حتی به محاورات و سادهترین گفتگوهای روزمره ما باز کردهاند و همین موضوع، اهمیت آنها را بیشتر هم میکند. دقیقا به خاطر همین اهمیت و همین رواج گسترده است که بد نیست گاهی پیش خودمان به آنها بیندیشیم و به جای طوطی وار تکرار کردنشان، به معنای آنها فکر کنیم، اینکه چقدر درستاند، تا چه حد میتوانند ریشه در موهومات داشته باشند و اصلا کار بردنشان چقدر صحیح است؟ از جمله ضرب المثلهایی که سر و کلهاش به میزان زیادی در گفتگوهایمان پیدا میشود، عبارت مشهور «بچه حلالزاده به داییش میره!» است. حالا درست است که این روزها هر کسی میآید و ریشهای برای ضرب المثلها میآورد و حتی آنها را به سخنان بزرگان وصل میکند تا به این وسیله، درست بودنشان را توجیه کند، اما به راستی از نظر منطقی این ضرب المثل چه اندازه میتواند صادق باشد؟ کافی است جستجوی کوچکی بکنید تا به انواع ریشهها و معانی برای آن دست یابید؛ عدهای میگویند اشاره به شباهت ظاهری دارد و عده دیگری معتقدند که هدف اصلی آن اشاره به خصوصیات ژنتیکی و صفات فرزندان است که بیشتر از خانواده مادری به فرزندان میرسد و در اینجا، دایی، نمادی از خانواده مادری است. جایی نوشته بود که این ضرب المثل، در ابتدا و در اصل یک ضرب المثل بین النهرینی بوده و بعدها به زبان فارسی منتقل شده است و در حقیقت بر میگردد به روزگاران قدیم که زنان بین النهرینی هر یک چند همسر داشتند و به دنیا آمدن هر فرزند باعث اختلاف میان همسران آنها میشد و بزرگان قوم، این ضرب المثل را برای جلوگیری از این اختلافات به وجود آوردهاند! و بسیاری از قصههایی از این دست. اما شاید بد نباشد به جای پرداختن به اینکه این ضرب المثل از کجا آمده، یا پرداخت به ریشه فارسی بودن یا نبودن آن، یا حتی معانی درونیای که عدهای از آن استخراج میکنند، به خود ضرب المثل و کاربردش در زندگی روزانهمان فکر کنیم. اگر در معنی مشخص و ظاهری این ضرب المثل – که دقیقا همان معنی ِ مورد نظر در گفتگوهای خودمان است – دقیق شویم، متوجه میشویم که از نظر معنایی تا حد بسیاری پوچ و خنده دار است. پرسش اول اینکه، مگر آنهایی که شبیه داییشان نشدند، حلالزاده نیستند؟! و ثانیاً اصلا تکلیف آنهایی که دایی ندارند چیست؟
مورد دوم هم توجه به خود معنای «حلال زادگی» است. اگر بخواهیم با توجه به معنای این کلمه، ضرب المثل را بررسی کنیم با قصه تازه و جدیدی روبرو خواهیم شد! به هر حال مادر هر فرزندی که همواره مشخص است، و اگر قرار باشد شباهت بچه به داییاش – که او هم همیشه مشخص است – حلالزاده بودن یا نبودن او را مشخص کند، این ضرب المثل به صورت یک اصطلاح محاوره و جدا از منطق و استدلال باقی خواهد ماند. مشتقات دیگری نیز از اصطلاح «حلالزاده بودن» در مکالمات ما وجود دارند؛ مثل زمانی که در جایی از شخصی صحبت میکنیم و او در همان لحظه از راه میرسد، ما اصطلاح پرکاربردِ «چه حلالزاده!» را به کار میبریم. و این سؤال مطرح میشود که کسی که به موقع از راه نرسد چه؟ او حلالزاده نیست؟ و اصلا چرا باید چنین موردی (یعنی رسیدن به وسط بحثی که درباره ما بوده است) دلیلی بر حلال زادگیمان باشد و آخر ربط این دو به هم چیست؟ از اینها مهمتر، حرف از موضوعی مثل حلال زادگی وقتی مطرح میشود که پیش از آن شک و شبههای در این باره وجود داشته باشد و قطعا، این مورد نمیتواند جمله مناسبی برای به کار بردن در یک گفتگوی روزمره و معمولی باشد.