برنامه ششم بی توجه به موضوع اشتغال/ پرداخت های هماهنگ اصل مغفول در برنامه ششم
حمید حاج اسماعیلی کارشناس بازار کار در این یادداشت ضمن بررسی موضوع اشتغال و افزایش نرخ بیکاری در لایحه برنامه ششم توسعه با ناکارآمد دانستن این برنامه در حل مشکل اشتغال جوانان تنها راه کاهش نرخ بیکاری در کشور را حمایت دولت از بنگاه های خصوصی واصلاح قوانین مربوط به کار می داند.
در بخشی از این یادداشت می خوانیم:
این وظیفه دولت بوده که باید برای این مساله راهکاری در برنامه ششم ارائه می شد که متاسفانه نه تنها هیچ راهکاری ارائه نشده است بلکه حتی هیچ اعتنای جدی برای ساماندهی پرداخت دستمزدها و حمایت از نیروی کار، فارغ از شرایط قانون خدمات مدیریت کشوری نیز صورت نگرفته است. یعنی دولت به این حجم عظیم از نیروی کار که بالغ بر پانزده میلیون نفر و حدود سه برابر نیروی کار شاغل در دولت است بی توجه بوده است. ما در حال حاضر حدود پانزده میلیون نیروی کار مشمول قانون کار داریم که بیش از دو میلیون نفر آنها در سازمانهای دولتی با قراردادهای موقت کار کرده و متاسفانه دولت به آنها حقوق و دستمزدهای مشابه ای با حداقل دستمزدی که شورای عالی کار برای نیروی کار قراردادی معیین کرده پرداخت می کند.
با ارائه لایحه برنامه ششم توسعه از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی مواردی در پروسه اشتغال زایی دولت در برنامه ششم قابل طرح و بررسی است: از گذشته این نگرش وجود داشته است که سطح اشتغال زایی در دولت ها از طریق استخدام در قالب ردیف سازمانی با محدودیت جدی مواجه است . لذا ما نباید انتظار رو داشته باشیم که دولت بتواند نیروی جدید استخدام کرده و اشتغالزایی در کشور از این مسیر رونق یابد ، به عبارت دیگر می توان گفت اشتغال برای این تعداد کارجو از طریق استخدام دولتی غیر ممکن است . همان طور که می دانیم سطح استخدام در حال حاضر در سطح کشور سالیانه حداکثر سی هزار نفر در واحد های دولتی است ، بنابر این نباید امیدوار باشیم که از طریق ردیف های سازمان برنامه و بودجه و در اداره های دولتی بتوان شغلی ایجاد کرد . البته این محدودیت از گذشته هم وجود داشته و در برنامه ششم یا برنامه های آتی نباید انتظاری از آن داشته باشیم .
این موضوع وقتی اهمیت می یابد که در حال حاضر ادارات دولتی به همین مقدار و یا حتی چندین برابر آن بصورت قراردادی نیرو استخدام می کنند . اینجا چند مشکل اساسی وجود دارد: اول آنکه اگر دولت بخواهد درقالب برنامه های ملی کشور عمل کند باید روز به روز کوچکتر شده و در نتیجه به سمت استخدام نیروی جدید چه در قالب استخدام از طریق ردیف سازمانی وچه به صورت قراردادی نرود. در غیر اینصورت ما تبعات منفی آن را در نقاط دیگر مشاهده خواهیم کرد. به گونه ای که فضا برای فعالیت بخش خصوصی روز به روز تنگ تر خواهد شد . به عبارت دیگر هرچه دولت فربه تر شود علاقه اش به تخطی از امور بیشتر شده و در نتیجه جا برای بخش خصوصی و مشارکت مردم در قالب بازار کار تنگ تر خواهد شد .
گرچه دولت با اتخاذ تدابیری راه را باز گذاشته تا ما طبق روال گذشته بتوانیم در آن بخش از طریق قرارداد درسازمان ها نیرو داشته باشیم و بودجه آن نیز به صورت تنخواه یا درآمد سازمانی و یا از طریق پیمانکارانی که در آن بخش ها فعالیت می کنند تامین خواهد شد .
تفاوت حقوق کارمندان رسمی و قراردادی:
این موضوع بارها از زوایای مختلف مورد بررسی و انتقاد کارشناسان قرار گرفته است. سوال این است که چرا سطح دستمزد ها در کشور همگن نیست؟ این تفاوت پرداخت ها چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی ( گرچه کارفرمایان آنها متفاوتند) با موضوع عدالت در بحث پرداخت دستمزد همخوانی ندارد. این در حالی است که اتفاقا برای افرادیکه در بخش خصوصی کار میکنند اهمیت کارآیی و بهره وری بیشتر مطرح است ، چرا که طبق آمار در بهترین شرایط میزان بهره وری که برای بخش دولتی تعریف شده است کمتر از یک ساعت در روز است در حالیکه این رقم در بخش خصوصی این طور نبوده و بالاتر است. البته این موضوع ممکن است از طریق کارفرمایان بزرگ بخش خصوصی مورد انتقاد واقع شود که بطور کلی کارآیی و بهره وری در ایران پایین است اما این انتقاد به صورت کلان به دولت وارد است که باید در کشور ساماندهی درستی در پرداخت دستمزد ها وجود داشته باشد و نیروی کار در بخش خصوصی نیز باید حد اقل هایی را که زندگی او را تامین کند دریافت کند و دلیلی ندارد که ادارات دولتی در بدترین شرایط حداقل دو برابر این مبلغ را به کارکنان خود پرداخت کنند البته این وظیفه دولت بوده که باید برای این مساله راهکاری در برنامه ششم ارائه می شد که متاسفانه نه تنها هیچ راهکاری ارائه نشده است بلکه حتی هیچ اعتنای جدی برای ساماندهی پرداخت دستمزدها و حمایت از نیروی کار، فارغ از شرایط قانون خدمات مدیریت کشوری نیز صورتنگرفته است. یعنی دولت به این حجم عظیم از نیروی کار که بالغ بر پانزده میلیون نفر و حدود سه برابر نیروی کار شاغل در دولت است بی توجه بوده است. ما در حال حاضر حدود پانزده میلیون نیروی کار مشمول قانون کار داریم که بیش از دو میلیون نفر آنها در سازمانهای دولتی با قراردادهای موقت کار کرده و متاسفانه دولت به آنها حقوق و دستمزدهای مشابه ای با حداقل دستمزدی که شورای عالی کار برای نیروی کار قراردادی معیین کرده پرداخت می کند. اما به نیرو های خودش حد اقل دو برابر این مبالغ را پرداخت میکند . این موضوع به دور از انصاف و عدالت بوده و با تکالیفی که قانون اساسی برای دولت در خصوص اجرای وظایفش تعرف کرده است همخوانی ندارد ، لذا این انتقاد به دولت وجود دارد که تا چه زمانی می خواهد به این کار ادامه دهد؟ و چرا به مسئولیت و تکلیف قانونی خود مطابق اصل بیست ونهم قانون اساسی عمل نکرده و همچنان ساماندهی درستی در این زمینه وجود ندارد.
با توجه به موارد فوق باید اذعان داشت که دولت یا باید قانون کار را در این جهت اصلاح کند و یا در مجلس شرایطی به صورت کلان تصویب شود که پرداخت دستمزد ها از یک رویه ی کاملا عادلانه و منصفانه پیروی کند. البته متاسفانه دولت در برنامه ششم توسعه به رغم شعارهایی که می داد هیچ راهکاری در این راستا ارائه نکرده است.
اشتغال زنان:
تخمین های آماری حکایت از این دارد که در حال حاضر چیزی حدود ۵ میلیون نفر افراد بیکار و یا جویای کار در کشور وجود دارند. موضوع مهم این است که نرخ بیکاری ما در گروه سنی جوانان یعنی افراد بین ۱۵ تا ۳۰ سال بالای بیست و چهار درصد است. از سوی دیگر با توجه به افزایش سن ازدواج ، افزایش تعداد زنان بی سرپرست در کنار افزایش تعداد زنان تحصیل کرده و علاقه مند به مشارکت های اجتماعی و اقتصادی نرخ بیکاری در زنان ایرانی به شدت افزایش یافته و در حال حاضر رقمی حدود ۴۵ درصد است. این در حالی است که دولت حتی برای زنان فارغ التحصیل دانشگاهی که در برنامه های کلان کشور برای آنها هزینه می شود در زمینه اشتغال هیچ راهکاری ندارد. که این موضوع نشان دهنده عدم توجه دولت به موضوع اشتغال در لایحه برنامه ششم توسعه است.
ستاره هایی که به تجردگرایی دامن می زنند!
یکی از مسائل بسیار مهم در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی، تجردگرایی و بالارفتن سن ازدواج است. این مسئله در کشور ما که هنوز ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یک اصل ممدوح مورد توجه عرف و شرع است، اهمیت بیشتری دارد. البته تجردگرایی و امتناع از تشکیل خانواده و در پی آن زوال تولید مثل و رشد فساد، چیزی نیست که تنها جامعهی ما آن را دیده و نگرانش باشد.
در هر صورت عوامل بسیاری هستند که به تجردگرایی دامن میزنند، مطلب پیش رو به بررسی تاثیرگذاری آدمهای معروف بر ازدواج و سن ازدواج و تجردگرایی می پردازد..
در بخشهایی ازین مطلب می خوانید:
«شهرت امری جادویی است. همه را جادو میکند. در تمام طول تاریخ، مردم عاشق آدمهای مشهور بودهاند. اما در جهان امروزی «شهرت» اثری بسیار عمیقتر از گذشته بر جامعه دارد. بهقدری که افراد مشهور و سلبریتیها میتوانند حتی در تصمیمات شخصی افراد، خودپنداره و دیدگاهی که راجعهبه خودمان داریم وانتخاب نوع و مشی زندگی، موثرند. به دلیل همین اثرگذاری حیرتانگیر است که صاحبان صنایع و کالاها برای تبلیغ اجناس و کالهای خود به سراغ سلبریتیها میروند. حتی سردمداران و حکام هم میدانند که سلبریتیها اثری عمیق بر جامعه دارند و برای مهندسی جوامع نقش آنها را به خوبی میبینند. مثالهای زیادی برای این داستان وجود دارد، هم در مورد سلبریتیهای داخلی و هم خارجی! زمانی که آنجلینا جولی اعلام میکند که آزمایش پیشهنگام ژنتیک توانسته جان او از یک بیماری مهلک نجات دهد، اعلام شده که موجی از زنها برای انجام این آزمایش به سمت آزمایشگاهها سرازیر شدند. آنچه را نمیتوان انکار و نادیده گرفت اثر سلبریتیهاست»
نویسنده: مریم کمالینزاد
یکی از مسائل بسیار مهم در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی، تجردگرایی و بالارفتن سن ازدواج است. این مسئله در کشور ما که هنوز ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یک اصل ممدوح مورد توجه عرف و شرع است، اهمیت بیشتری دارد. البته تجردگرایی و امتناع از تشکیل خانواده و در پی آن زوال تولید مثل و رشد فساد، چیزی نیست که تنها جامعهی ما آن را دیده و نگرانش باشد.
در هر صورت عوامل بسیاری هستند که به تجردگرایی دامن میزنند، عللی که مستقیما در این امر دخیلاند مانند مشکلات اقتصادی و عواملی که به شکل غیرمستقیم این مسئله را تحت تأثیر قرار میدهند مانند تأثیری رسانه و ستارهها (سلبریتیها) بر آن.
سلبریتی کیست؟
کلمهی سلبریتی «celebrity» با ترجمهی ستاره یا شهره، از «celebration» به معنای جشن، گرفته شده است. اما ربط ستاره با جشن چیست؟ «celebration» گذشتهای کهن دارد. از آن زمان که بر روی دیوارهی غارها نقاشیهایی حک میکردند این واژه متولد شده. نقاشیهای غاری، گاه تصاویری از جشن را به نمایش میگذاشتند که برای تولد نوزاد، ریاست قبیله و … برپا میشده است. در این تصاویر عموم مردم قبیله شرکت دارند، اما توجه همه به یک نفر است و درست به همین دلیل واژهی «celebrity» خلق میشود. «celebrity» همان کسی است که توجه همگان به سمت او معطوف شده است.
ستاره شد
ستاره یا سلبریتی شدن، مستلزم جلب نگاه و توجه عمومی است. این روزها رسانهها کمک شایان توجهی به این نگاه و توجه میکنند. در واقع صنعت ستارهسازی در جهان معاصر، مدیون رسانه است. این رسانهها هستند که با شگردها و تبلیغات، شهرتی را به فردی نسبت میدهند و توجه همگانی را به سمت او جلب میکنند و یا توجهات را از کسی میگیرند و او را نرم نرم، حذف کرده و کنار میزنند. «دیده شدن مرز میان افراد عادی و مشاهیر است و رسانه ابزاری است که امکان دیده شدن یک فرد شهره را فراهم کرده و او را به عنوان شخصی خارق العاده و شگفتانگیز نمایش میدهد»
تجسم آرزوها
به نظر میرسد اثرگذارترین وجهی که باعث محبوبیت و مورد توجه قرار گرفتن یک فرد میشود، «جادویی» است که به مردم عادی عرضه میکند. سلبریتی، تجسم آرزوها و رویاهای تحقق نیافته است. مجموعهای از شهرت، زیبایی، ثروت و… که یک شبه و یکجا به فردی تقدیم شده و زندگی را از این رو به آن رو کرده است. سلبریتی به آدمها میگوید: تمام اینها برای همهی شما در دسترس است. و این دسترسی به رویاها از راه مشهور شدن، توهمی در جامعه ایجاد میکند که صحت ندارد. جاشوئا گمسون، استاد دانشگاه سنفرانسیسکو میگوید: «در جامعهای با نابرابریِ فاحشِ درآمدها که بسیاری از راههای موفقیت در آن عملاً بسته شدهاند، راهی باز میشود برای توهم «سریع پولدار شو». میشود درک کرد که چرا مردم دوست دارند این رؤیا را زنده نگه دارند. این میانبرزدن به تحرک اجتماعی خیلی جذاب است.»
اثر سلبریتیها
شهرت امری جادویی است. همه را جادو میکند. در تمام طول تاریخ، مردم عاشق آدمهای مشهور بودهاند. اما در جهان امروزی «شهرت» اثری بسیار عمیقتر از گذشته بر جامعه دارد. بهقدری که افراد مشهور و سلبریتیها میتوانند حتی در تصمیمات شخصی افراد، خودپنداره و دیدگاهی که راجعهبه خودمان داریم وانتخاب نوع و مشی زندگی، موثرند. به دلیل همین اثرگذاری حیرتانگیر است که صاحبان صنایع و کالاها برای تبلیغ اجناس و کالهای خود به سراغ سلبریتیها میروند. حتی سردمداران و حکام هم میدانند که سلبریتیها اثری عمیق بر جامعه دارند و برای مهندسی جوامع نقش آنها را به خوبی میبینند. مثالهای زیادی برای این داستان وجود دارد، هم در مورد سلبریتیهای داخلی و هم خارجی! زمانی که آنجلینا جولی اعلام میکند که آزمایش پیشهنگام ژنتیک توانسته جان او از یک بیماری مهلک نجات دهد، اعلام شده که موجی از زنها برای انجام این آزمایش به سمت آزمایشگاهها سرازیر شدند. آنچه را نمیتوان انکار و نادیده گرفت اثر سلبریتیهاست.
رسانه و توهم صمیمیت
رسانه و ارتباط نزدیکتری که بین مردم و ستارهها ایجاد کرده است، نوعی توهم صمیمیت به وجود آورده و جامعه را بیشتر درگیر با زندگی شخصی و خصوصی آنها میکنند. درست است که ستارهها و آدم معروفها در تمام طول تاریخ مورد توجه بودهاند اما این حجم از توجه و پیگیری، مربوط و خاص زمان ماست. نوجوانها و جوانها هر روز از طریق صفحات مجازی پیگیر زندگی شخصی آدمهای معروف هستند. ازدواج، روابط، نوع پوشش و مد، نحوهی گذران تعطیلات و سرگرمی و فراغت و به طور کل سبک زندگی …! نتیجه، الگوی رفتاری است که به جامعه خاصه، نوجوان و جوان ارائه میشود.
زندگی خودم است
بسیاری از این ستارهها معتقدند که آنها ادعای الگو بودن را ندارند و تنها فرقشان با آدمهای دیگر این است که حرفه و شغلشان مورد توجهتر از دیگران است و این حق آنهاست که درباره زندگی شخصیشان هر طور که میخواهند تصمیم بگیرند. اما آنها چه بخواهند و چه نخواهند در نقش الگو قرار میگیرند و نسبت به جامعهی خود رسالتی به دوش دارند.
برایم بهتر است
تمام اینها مقدمهای بود برای رسیدن به اثری که آدمهای معروف بر ازدواج و سن ازدواج و تجردگرایی دارند. همین الان دوربرتان را نگاه کنید، سری به شبکههای اجتماعی بزنید و ببینید چند درصد از ستارهها در هنر، ورزش و علم، مجرد هستند و بالای ۳۰ سال! چند زوج بازیگر و ورزشکار و … میشناسید که در همین یکی دو سال گذشته با عمر زندگی زناشویی زیر شش ماه و یک سال از هم جدا شدهاند. بله آنها میتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند ولی این تصمیم میتواند اذهان و مرز اعتقادات و باورهای، حسن و قبحها را جابهجا کند.
وقتی جوانان ما برایشان مهم است که ستارهشان تعطیلات را کجا میگذراند، آیا نسبت به این که در چه سنی ازدواج کرده و یا نسبت به تجرد علاقه و تعهد نشان میدهد، میتوانند بیتوجه باشند؟
تو یک بسته هستی
ستاره یک بسته است. یک سبک زندگی یکجا! کمتر فردی است که ابعاد مختلف زندگی سلبریتی را جداگانه تحلیل و بررسی کند و نسبت به الگوبرداری از هر قسمت تصمیم بگیرد. وقتی یک سلبریتی به جامعه معرفی میشود، او به عنوان یک کل در نظر گرفته میشود. او تجسم رویاهاست و افراد برای رسیدن به این رویا از تمام زندگی او الگوبرداری میکنند و کلیهی ابعاد زندگیاش را در رسیدن به آرزوها، دخیل میدانند. اگر آقا و خانم ایکس معروف و پولدار است و در حرفهی خود موفق شده، مجرد بودنش از آن جدا نیست و به عنوان بخشی از این موفقیت در نظر گرفته میشود.
بخاطر حرفهام
مصاحبههای زیادی از ستارههای ایرانی وجود دارد که از آنها پرسیدهاند چرا تا به حال ازدواج نکرده، یا اینکه آیا به ازدواج فکر میکند یا نه! اغلب آنها یا ازدواج را مانع پیشرفت حرفهایشان میدانند، یا اعلام میکنند که فعلا به آن فکر نمیکنند و به موقع خودش به سراغشان میآید و یا اظهار میکنند که باید زیرساختهای ازدواج را تأمین کنند و سپس به این سمت قدم بردارند. هر دلیل را که بررسی کنید اثری منفی بر جامعه دارد. در واقع آنها موفقیت حرفهای را با تجرد گره میزنند. با دلیل دوم، ازدواج را مسئلهای باری به هر جهت اعلام میکنند که نیازی نیست به آن فکر کرد یا برایش وقت گذاشت و حتی به دنبالش رفت و به آن وقعی نهاد، بلکه میگویند بنشینید و نگاه کنید، لازم نیست کاری انجام دهید، بالاخره یک روز اگر پیش آمد و به سراغتان آمد ازدواج هم خواهید کرد. دستهی سوم اثر منفیتری بر جامعهی جوانان مجرد دارند و آن هم این است که زیرساختهای ازدواج را باید آماده کنند؛ جوان دانشجو، کارمند، کارگر با تجربه و سابقهی کاری نهچندان طولانی و جدی، وضعیت مالی متوسط و در سن و سال ازدواج با خودش میگوید: «وقتی فردی با این همه شهرت و ثروت، زیبایی و توجه و اقبال همگانی، به فکر تأمین زیرساختهای ازدواج و سپس ازدواج است، پس من چه بگویم؟ وقتی او میگوید فعلا امکاناتش را ندارد، من چطور خودم را به دام بیندازم؟»
در جهت مثبت
آنچه غیرقابل انکار است اثری است که آدمهای معروف بر جامعه و اذهان و سبک زندگی افراد دارند. این اثر را نمیتوان نادیده گرفت یا حذف کرد. بلکه باید به مطالعهی اجتماعی و تحلیل آن پرداخت و با شناخت درست و صحیحی به دست میآوریم در جهت مثبت و ارزشهای هماهنگ فرهنگی و اجتماعی، از آنها استفاده کنیم. این اتفاقی است که در کشور ما هنوز نیفتاده. در جامعهی رسانه افراد را معرفی و به شهرت میرساند و این مردم هستند که با توجه به ارزشها و سنتهایشان تصمیم میگیرند کسی را حذف کنند. نهایت تلاش سیاستهای کلی ممنوع التصویر کردن مشهورهاست و نه بیشتر! اما در کشورهای غربی، سلبریتیها در جهت سیاستهای کلی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هماهنگ، معرفی یا حذف شده و به کار گرفته میشوند.
انقلاب اسلامی، آمریکا و پرونده هسته ای
نویسنده طی گزارشی تحلیلی به جستجوی محل نزاع واقعی ما با آمریکا در ماجرای هسته ای میپردازد. او پاسخ های مختلفی که به این پرسش داده می شود را مرور می کند و در نهایت دیدگاه صحیح را ارائه می نماید.
در بخشی از این مطلب چنین میخوانیم:
«دو خصلت در پیشرفت ایران وجود دارد که سرمنشأ دغدغهی اصلی سران غرب و آمریکا به این دو خصلت برمیگردد. ایران کشوری مستقل و خارج از نظام نوین جهانی است که از راهی مستقل و بدون امداد از سایر کشورها و مبتنی بر توان داخلی در مسیر توسعه و پیشرفت علم و تکنولوژی گام برمیدارد و این خصوصیات به طور جدی تهدید کنندهی ماهیت نظام سلطه حاکم بر جهان است. نزدیک به چند قرن است نظامی بر جهان حاکم است که در آن کشورهای محدودی به استعمار و استثمار ملتهای دنیا میپردازند و هیچ کشوری نیست که در یکی از این دو وضعیت قرار نداشته باشد، یعنی یا باید گرگ بود و دیگران را مثل گوسفند درید و استثمار کرد و یا باید مثل گوسفند ضعیف بود و توسط قدرتهای جهانی دریده شد. به عبارتی دیگر کل دنیا به منزلهی دهکدهای است که نظام ارباب و رعیتی در ظالمانهترین صورتش بر آن حاکم است و کشورهای رعیت حداکثر حق دارند در خانه اربابی خدمتگذار شوند و واسطه ظلم ارباب به رعیت شوند تا کمتر مورد ظلم قرار گیرند. خصوصاً در دو دهه اخیر آمریکا کدخدای این ده است…»
بیش از یک دهه از مناقشه بر سر پرونده هستهای ایران و قریب به یک سال از نهایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک بین ایران و سران کشورهای ۱+۵ موسوم به برجام میگذرد، اما هنوز سران کشورهای استکباری جهان که سابقههای چند صد ساله در استعمار و استثمار ملتها دارند و در رأس آنها آمریکا نسبت به تعهدات خود در برجام بدعهدی میکنند. اکنون با اینکه دولت جمهوری اسلامی عملاً چرخ تکنولوژی هستهای را کُند کرده و مدتی است دیگر سانتریفیوژها مثل قبل نمیچرخند، ولی مشاهده میکنیم که هر روز آمریکا روح برجام را نقض میکند! این روند تا جایی است که دیپلماتهای خوشبین به مذاکره با غرب برای رفع سوءتفاهمها و اعتمادسازی و تعامل سازنده، که حامیان جدی برجام هستند هم بعضاً زبان به اعتراف میگشایند و نسبت به بدعهدی آمریکا اعتراض میکنند. در این شرایط باید دوباره به اصل و ریشههای مسئلهی پرونده هستهای و چالش بیش از یک دههایِ ایران با آمریکا بر سر این موضوع اندیشید و باید به این پرسش پاسخ داد که مسئله بر سر چیست؟ در واقع باید مجدداً محل اصلی نزاع و چالش را مشخص کرد.
ابتدائیترین پاسخ به این پرسش که غالباً از سوی آمریکا در امپراطوریهای رسانهای دنیا مطرح میشود، دغدغهای است که جامعه جهانی بر سر رسیدن جمهوری اسلامی ایران به بمب اتمی دارد. طبق این ادعا ایران کشوری حامی تروریسم یعنی حزب الله و حماس و… است و برای دستیابی به سلاح هستهای تلاش میکند. در نتیجه طبعاً و تبعاً جامعه جهانی یعنی دولتها و ملتهای جهان از روند هستهای شدن ایران که میتواند منجر به دستیابی به بمب اتمی شود نگران هستند. هر چند ابتذال این ادعا و دور بودن آن از واقع برای هر ایرانی و هر انسان آگاه به تاریخ حوادث سیاسی-اجتماعی چند قرن اخیر دنیا مبرهن است، اما سؤال این است که آیا واقعاً چنین نگرانیای در طرف مقابل وجود دارد و یا این ادعا صرفاً بهانهجویی حکام ظالم دنیاست؟ در فضای عمومی اندیشه سیاسی در ایران چندین پاسخ به این پرسش وجود دارد، گروهی معتقدند هم سران آمریکا و هم جامعه جهانی حقیقتاً چنین نگرانیای دارند، ما باید به آنها نشان دهیم که نگرانیشان بیپایه است و این امر ذیل تعامل سازنده با غرب و آمریکا و شفافسازی رفتار ما در قضیهی تکنولوژی هستهای صورت میگیرد. گروهی دیگر که به اندازهی گروه اول به نظام استکباری حاکم بر عالم خوشبین نیستند، قائلاند که هر چند سران آمریکا حقیقتاً آگاه هستند که جمهوری اسلامی هیچگاه به دنبال بمب هستهای نبوده است اما واقعاً به واسطهی تبلیغات رسانهای که از ناحیهی کشورهای مستکبر صورت میگیرد، امر بر جامعه جهانی مشتبه شده و ما به واسطه مذاکره میتوانیم این بهانه را از آمریکا بگیریم. این دیدگاه معتقد است با کند کردن چرخش صنعت هستهای کشور، دیگر آمریکا نمیتواند جامعه جهانی را علیه ما متحد سازد. بنابراین ما به واسطه مذاکره با آمریکا میتوانیم از موانع جریان تعامل سازنده با دنیا ابهامزدایی کنیم و راه را برای پیشرفت کشور و چرخش چرخ زندگی مردم باز کنیم.
گروهی دیگر معتقدند دغدغه نسبت به رسیدنِ ایران به بمب اتمی نه تنها در سران مستکبر عالم وجود ندارد، بلکه اساساً چنین دغدغهای برای جامعه جهانی نیز وجود ندارد و آن چیزی که از سوی آمریکا جامعه جهانی نامیده میشود صرفاً سران و دولتهای چند کشور مستکبر و زورگوی عالم هستند. در نتیجه طرح اعتمادسازیِ جامعه جهانی از طریق مذاکره از اساس منبطل است و هدف مذاکره منطقاً نمیتواند رفع دغدغه و نگرانی جامعه جهانی نسبت به برنامه اتمی ایران و باز کردن مسیر تعامل سازنده با جهان باشد. کثرت بیش از حد شواهد و قرائن، این مسئله را بینیاز از استدلال میکند که مستقل از نگاه جامعه جهانی قطعاً سران آمریکا و غرب میدانند جمهوری اسلامی هیچگاه به دنبال بمب اتمی نبوده است. بر این مبنا نگاه گروه اول دیپلماتهای ایرانی یا از سر تغافل و سادهلوحی بیش از حد است و یا از سر خیانت. در نتیجه باید برای پاسخ به این سؤال که مسئله پرونده هستهای ایران چیست به دنبال جوابهای دیگری بود.
پاسخی که در سطحی دیگر میتوان به این سؤال داد این است که دغدغه اصلی آمریکا بمب هستهای نیست. خود آمریکاییها خوب میدانند ایران نه دنبال بمب هستهای است و نه اهل استفاده کردن از چنین تسلیحاتی است، بلکه مسئله اصلی آمریکا دستیابی ایران به تکنولوژی هستهای به مثابه یکی از تکنولوژیهای پیشرفته روز است. در این نگاه مسئله دیگر تکنولوژی هستهای فی نفسه نیست بلکه مسئله قدرت ایران در دستیابی به این تکنولوژی به عنوان یکی از تکنولوژیهای پیشرفته است و در نتیجه مشکل اصلی آمریکا رسیدن ایران به مرزهای علم و تکنولوژی و توسعه در این مرزها است. این پاسخ به لحاظی درست است و بر صدق آن میتوان شواهدی ارائه کرد، مثل اینکه آمریکاییها در روزگاری حتی میخواستند تدریس رشتههای مربوط به علوم پایه را هم در ایران محدود کنند و یا اینکه مشخص شده است سرویسهای جاسوسی غربی در ترور بیولوژیک دانشمندان تأثیرگذار ایرانی در سایر عرصههای علمی هم دست داشتهاند. در فرض پذیرفتن چنین پاسخی ما حتی اگر همهی پیچ و مهرههای صنعت هستهای را هم از بین ببریم، مسئله حل نشده است و آمریکا پس از فتح این سنگر به سنگرهای بعدی خواهد اندیشید و بهانهای جدید خواهد آورد.
این پاسخ هر چند در نگاه اول وجیه به نظر میرسد و میتواند منطق رفتار آمریکا با جمهوری اسلامی در پرونده هستهای و در دوران پسابرجام را تبیین کند، اما به تنهایی نمیتواند علت اصلی ریشههای کینهی عمیق آمریکا نسبت به ما را در این قضیه توضیح دهد. امروزه کشورهای دیگری هم غیر از سران مستکبر عالم هستند که به تکنولوژی و صنعت هستهای و سایر تکنولوژیهای پیشرفته رسیدهاند، اما آمریکا رفتار متفاوتی با آنها دارد و شدت عملی که نسبت به جمهوری اسلامی دارد نسبت به هیچکدام از آنها ندارد. حساسیت آمریکاییها روی پرونده هستهای ایران تا حدی است که موافقین داخلی دولت اوباما در آمریکا از آن به عنوان دستآورد مهم خود یاد میکنند و مخالفین داخلی دولت اوباما هم به شدت به آن انتقاد میکنند. این وضعیت تا جایی است که در سخنرانیهای انتخاباتیِ همهی نامزدهای انتخابات آتی آمریکا، مسئله ایران به عنوان مسئلهای مهم مطرح است.
توضیحی که در سطحی بنیادینتر میتوان به این پرسش داد و این توضیح میتواند نگرانی غرب و آمریکا را نسبت به این مسئله بهتر تبیین کند این است که پیشرفت ایران از جهت پیشرفت بودنش معضله آمریکاییها نیست، چرا که خیلی از کشورهای دیگر هم به این پیشرفت و سطوح بالاتری از توسعه رسیدهاند. بلکه دو خصلت در پیشرفت ایران وجود دارد که سرمنشأ دغدغهی اصلی سران غرب و آمریکا به این دو خصلت برمیگردد. ایران کشوری مستقل و خارج از نظام نوین جهانی است که از راهی مستقل و بدون امداد از سایر کشورها و مبتنی بر توان داخلی در مسیر توسعه و پیشرفت علم و تکنولوژی گام برمیدارد و این خصوصیات به طور جدی تهدید کنندهی ماهیت نظام سلطه حاکم بر جهان است. نزدیک به چند قرن است نظامی بر جهان حاکم است که در آن کشورهای محدودی به استعمار و استثمار ملتهای دنیا میپردازند و هیچ کشوری نیست که در یکی از این دو وضعیت قرار نداشته باشد، یعنی یا باید گرگ بود و دیگران را مثل گوسفند درید و استثمار کرد و یا باید مثل گوسفند ضعیف بود و توسط قدرتهای جهانی دریده شد. به عبارتی دیگر کل دنیا به منزلهی دهکدهای است که نظام ارباب و رعیتی در ظالمانهترین صورتش بر آن حاکم است و کشورهای رعیت حداکثر حق دارند در خانه اربابی خدمتگذار شوند و واسطه ظلم ارباب به رعیت شوند تا کمتر مورد ظلم قرار گیرند. خصوصاً در دو دهه اخیر آمریکا کدخدای این ده است.
این نظام ظالمانه جهانی پس از جنگ دوم جهانی و با تأسیس سازمان ملل و برخی نهادهای دیگر صورت حقوقی محکمی به خود گرفت و جریان استعمار وارد پیچیدهترین مرحله در بسط خود شد. دولت آمریکا در طرحهایی مثل مارشال و ترومن با کلیدواژههایی مثل بازسازی اروپای بعد از جنگ و توسعهی کشورهای کمربند حاشیهای برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم به برنامهریزی برای استثمار هر چه بیشتر همهی عالم پرداخت. انقلاب اسلامی ایران در چنین شرایطی علاوه بر نفی استبداد داخلی شاه شعار مهمتری داشت که جهت آن شوریدن بر این نظام ظالمانه و خروج از وضع کنونی منحط عالم بود. ما به دنبال راه سومی بودیم که نه گرگ باشیم و نه گوسفند و در مرتبهای بالاتر با شعار کمک به مظلومان عالم دنبال بر هم زدن اساس این نظام ظالمانه بودیم. مواضع تند ضد آمریکایی امام خمینی(ره) علیه کاپیتولاسیون و انقلاب سفید بیان کنندهی همین حقیقت بود. امام در آغازین ماههای نهضت اسلامی در اطلاعیهای در قضیه کاپیتولاسیون که آن را با عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» شروع میکنند، تعبیری دارند به این مضمون که تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست و این یعنی امام و ملت ایران به مبارزه اساسیتری دست زده بوند که حذف شاه مستبد و خائن و وابسته هدف متوسط آن و استقلال حقیقی کشور و بر هم زدن نظام ظالمانه عالم هدف عالیتر آن بود. امام در این استقلالخواهی به دنبال پناه بردن به دامان شوروی هم نبودند که این خود پذیرفتن این نظم ظالمانه بود. شعار استقلال و عبارت مهم نه شرقی و نه غربی بیان کنندهی همین حقیقت بود که ما به دنبال راه سومی هستیم و این شعار پس از فروپاشی شوروی در شعار اساسی مرگ بر آمریکا متبلور شد. معنی عمیق این شعار در واقع نفی نظام ظالمانهی حاکم بر دنیا و خروج از وضع کنونی عالم بود.
اگر انقلاب اسلامی با این شعار اصلی استقلالخواهی میتوانست پیشرفت کند و مهمترین انحصار قدرتهای زورگوی عالم یعنی علم و تکنولوژی را بشکند، نظام حاکم بر دنیا با چالش اساسی مواجه میشد. کشوری که مستقل از نظم جنگل بود، با تکیه بر توان داخلی خودش به علم و تکنولوژی رسیده و مهمترین ابزارهای آمریکا و سایر مستکبرین عالم برای استثمار ملتها را از انحصار آنها خارج کرده بود. این طبعاً به معنی ترک خوردن جدی ساختار نظام چند صد ساله استعماری حاکم بر دنیا قلمداد میشد.
در نتیجه دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی به مراتب عمیقتر از بمب هستهای یا صنعت و تکنولوژی هستهای و یا حتی سایر تکنولوژیهای پیشرفته است. این دشمنی ریشه در این حقیقت دارد که پیشرفت درونزای ایران به مثابهی کشوری مخالف با نظام استکباری عالم و مستقل تحدید و تهدید کنندهی ماهیت استعماری آنهاست و به همین علت نمیتوان انتظار داشت با برجام مسئله انقلاب اسلامی و آمریکا حل شود. اساساً حل این تعارض ذاتی راهی در مذاکره ندارد و آمریکا به کمتر از برجامهای دو و سه و… راضی نیست که در آن ماهیت انقلاب اسلامی را کاملاً از بین ببرد و ما را تبدیل به ملتی مطیع کند که از آیین آنها تبعیت میکنیم. بر همین اساس حتی اگر با آمریکا مذاکره میکنیم باید ملتفت باشیم که مشغول مذاکره با دشمن ماهوی خود هستیم که تا انهدام کامل همه ارزشهای ما دست از دشمنی با ما برنمیدارد.
دولت از بیان چه نکاتی در برنامه ششم غافل شده است؟
در این یادداشت به برخی از تناقضات برنامه ششم از دید برنامه ریزی شهری توجه شده است.
در بخشهایی ازین مطلب می خوانید:
“…. نظام برنامه ریزی کشور باید بر اساس اسناد بالادستی موجود ازجمله قانون اساسی و برخی سیاست های کلی نظام مانند سیاست های اقتصاد مقاومتی که از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ می شوند تعین و تدوین شود. بر این اساس برنامهها در یک دستهبندی کلی به ۳ دسته بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی می شوند. برنامههای بلندمدت عموماً چشماندازی بیش از ۱۰ ساله و گاها تا ۲۵ ساله را در برمیگیرند که هدف ازابلاغ این برنامه های بلندمدت، تعیین چارچوبهای کلی و تدوین چشماندازی برای آینده آن کشور است. برنامه های میانمدت، برنامه هایی هستند که اجرای آن بین ۳ تا ۷ سال طول می کشد و در آن راههای رسیدن به اهداف کلان ازجمله اهدافی که در برنامه های بلندمدت مطرح شده است، ارائه می شود و در وهله آخر نیز برنامه های کوتاه مدت هستند، که اجرای آن ها به مدت زمانی حدود ۱ تا ۲ سال نیاز دارد. این برنامه ها بهطور مشخص بر جنبههای اجرایی و عینیت یافته برنامه های بالادستی متمرکز …..”
نظام برنامه ریزی کشور باید بر اساس اسناد بالادستی موجود ازجمله قانون اساسی و برخی سیاست های کلی نظام مانند سیاست های اقتصاد مقاومتی که از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ می شوند تعین و تدوین شود. بر این اساس برنامهها در یک دستهبندی کلی به ۳ دسته بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی می شوند. برنامههای بلندمدت عموماً چشماندازی بیش از ۱۰ ساله و گاها تا ۲۵ ساله را در برمیگیرند که هدف ازابلاغ این برنامه های بلندمدت، تعیین چارچوبهای کلی و تدوین چشماندازی برای آینده آن کشور است. برنامه های میانمدت، برنامه هایی هستند که اجرای آن بین ۳ تا ۷ سال طول می کشد و در آن راههای رسیدن به اهداف کلان ازجمله اهدافی که در برنامه های بلندمدت مطرح شده است، ارائه می شود و در وهله آخر نیز برنامه های کوتاه مدت هستند، که اجرای آن ها به مدت زمانی حدود ۱ تا ۲ سال نیاز دارد. این برنامه ها بهطور مشخص بر جنبههای اجرایی و عینیت یافته برنامه های بالادستی متمرکز است.
در ایران برنامههای بلندمدت مصوب شامل چشمانداز ۲۰ ساله نظام در سال ۸۲ و همینطور سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی در سال ۹۲ از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام تهیه و پس از تأیید رهبر معظم انقلاب به سران قوا ابلاغشد تا نقشه راهی برای حرکت دستگاه های اجرایی کشور باشد.
برنامههای میانمدت نیز شامل کلیه برنامههایی است که توسط دولت در یک یا چند بخش تهیه میشوند تا چارچوبهای اجرایی را تدقیق سازند. بر این اساس برنامههای ۵ ساله توسعه بهعنوان برنامهای میان بخشی و همینطور برنامههایی نظیر طرح تحول سلامت بهعنوان برنامهای در حوزه بهداشت و درمان در این دسته قرار میگیرند. عمدهترین برنامههای کوتاهمدت نیز بودجه سنواتی کشور است که لایحه آن هرساله برای تصویب توسط دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه می شود.
با ذکر این مقدمه، به سراغ برنامه ششم توسعه میرویم. این برنامه توسط دولت یازدهم تهیه و بعد از حدود ۲ سال تاخیر در تیرماه سال جاری برای بررسی و تصویب به مجلس شورای اسلامی رفته نمایندگان مجلس در حال بررسی آن میباشند. در این بخش مواردی را در این زمینه مطرح میسازیم که یا دچار ابهام بوده و یا با اسناد بالادستی و حتی خود برنامه ششم تناقض دارد.
۱- با توجه بهپیش بینی رشد اقتصادی ۸ درصدی و تورم تکرقمی در لایحه برنامه ششم توسعه میتوان اظهار داشت که دولت برنامه بلندپروازانه ای را مدنظر قرار داده و به هر لطایفالحیلی میخواهد به اهداف مد نظر خود ولو خیالی و غیرواقعی نزدیک شود. ازجمله در بند الف ماده چهارم این لایحه، قانون شهرداریها که از قوانین کلیدی در برنامه میباشند به صراحت نادیده انگاشته شده است. به طوری که این نکته در کلانشهرها بهخصوص کلان شهر تهران نمود بیشتری پیدا خواهد کرد.
۲- هدف از اخذ بسیاری از انواع مالیاتها ازجمله عوارض خودرو، صنعت و …کاهش آسیبهای واردشده به محیط در همان محیط میباشد. یعنی اخذ مالیات بهصورت سراسری و محاسبه آن بهصورت ایزوله (عدم توجه به منبع مالیات) امری است که نمی توان آن را اشتباهی تاکتیکی قلمداد نمود. این مورد در خصوص تبصره ب ماده چهارم بهطور مشخص بیانشده است.
۳- اگر دولت به روح اصل ۴۴ قانون اساسی و کوچکسازی دولت پایبند باشد، قطعاً نیاز کمتری به انتشار اوراق مشارکت پیدا میکرد. لازم به ذکر است که انتشار این اوراق بهخودیخود مشکل بودجه دولت را کاهش داده و همزمان نقدینگی موجود در بازار را نیز کاهش میدهد. اگر چه این مسئله در تنظیم و کنترل تورم امری مؤثر است؛ اما مسئله ازآنجا شروع میشود که طبق ماده ششم، هیچگونه محدودیتی در انتشار اوراق بهادار تعیین نشده و تنها به بودجه سنواتی کشور که آنهم در اختیار دولت است اشاره شده است.
۴- طبق ماده هشتم، وزارت امور اقتصادی و دارایی موظف است باهدف تضمین امنیت سرمایهگذاری و کارآفرینی در کشور با جذب متخصصین و صیانت، حفاظت و مقابله با اخلال در امنیت اشخاص و بنگاهها و کاهش ریسک اجتماعی در محیط کسبوکار، با همکاری سازمان معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، وزارت اطلاعات، وزارت دادگستری و وزارت کشور الزامات ارتقاء امنیت فضای کسبوکار را تهیه و به تصویب شورای عالی امنیت ملی برساند. این در حالی است که به نظر می رسد باید شورای عالی اقتصاد بهجای شورای امنیت ملی، این موارد را تصویب و سپس به تایید هیئت دولت برساند.
۵- در خصوص موضوع ماده پانزدهم (مردمی شدن اقتصاد و گسترش زیرساختهای موردنیاز برای خدمات تجاری خارجی و افزایش ترانزیت) بایستی موارد زیر ذکر شود:
الف- این مادهقانونی هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ امنیت ملی بسیار حساس است. به نظر میرسد بهجای اختصاص یک ماده و همینطور چند آئیننامه که توسط مبادی ذیربط تهیه خواهد شد، بهتر است به جای وزارت راه و شهرسازی برنامهای مجزا بهصورت فرا بخشی تهیه شود تا هم ابعاد پنهان و مختلف اقتصادی آن شفاف شده و هم کارشناسان امنیتی بتوانند نظرات کارشناسی خود را در آن بگنجانند.
ب- تجربه واگذاریهای مشابه (به لحاظ مقیاس) نشان داده است که «افراد حقوقی حرفهای غیردولتی» که در این ماده به آن اشارهشده است هیچگاه در واگذاریهای مربوطه حضور نداشته و شرکتهای شبهدولتی این امتیاز را دریافت میکنند. درواقع این امر بههیچوجه به معنی خصوصیسازی نیست.
۶- در خصوص ماده هفدهم بحث مفصلی درباره رویکرد دولت وجود دارد که خارج از حوصله این یادداشت بوده و در اینجا تنها میتوان موارد زیر را ذکر کرد:
الف- ظاهراً آموزش رایگان که طبق اصل سیام قانون اساسی وعده دادهشده است، آهستهآهسته در طول این چند سال دولت، رخت بربسته و به تاریخ خواهد پیوست. هرچند جمله آخر تبصره الف همچنان بر رایگان بودن آموزش عمومی تاکید دارد. بنابراین بهطور مشخص باید پرسید هدف دولت و لایحه برنامه ششم کدام آموزش است؟
ب- در تبصره دوم ظاهراً به ارتقای سطح علمی و رقابت بین دانشگاهها اشاره شده، اما به نظر می رسد این تبصره قصد دارد تمامی سیستم دانشگاهی را به سمت بخش خصوصی واگذار کرده و دراینبین بخشی از آن نیز سهم دانشگاههای بینالمللی میشوند. این در حالی است که حتی در کشورهایی که سیستم سرمایهداری در آن ها حاکم است نیز اینگونه نگاه کردن به سیستم آموزشی منع شده است.
۷- اگر چه ماده بیست و چهارم لایحه برنامه ششم بهطور مفصل به برنامه ای مدون برای میراث فرهنگی کشور پرداخته است اما در این ماده هیچ اشارهای به گردشگری و توریسم و راههای توسعه آن نشده است. با توجه به اینکه پس از برجام، این بخش یکی از مواردی است که پتانسیل بالایی در جذب سرمایههای خارجی و ایجاد اشتغال دارد، جای تعجب است که در این لایحه هیچ اشاره ای به این مقوله نشده است.
۸- در تمام مواد برنامه هیچ اشارهای به چشمانداز نفت و انرژی نشده است. حدود تولید و صادرات، سهم نفت و گاز از تولید ناخالص ملی و … دیگر مواردی است که با توجه به حساسیت نقش نفت بهویژه پس از برجام که تمرکز دولت بر بازپسگیری سهم نفت در بازارهای جهانی بود، میتوانست در برنامه گنجانده شود.
فریادی که از عصر عاشورا به عصر ظهور رسید/ احیای دین فراموششده!
قیام امام حسین علیه السلام در شرایطی صورت گرفته بود که حکام فاسد و غاصب، رسما و علنا دست به تحریف دین زده بودند. در سخنان امام حسین علیه السلام نیز آمده است که ایشان برای احیای سنت جدش رسول الله قیام کرده است. واژه احیا نشان می دهد اسلام در حالتی بوده که می توان آن را حالت مرگ و نابودی نام نهاد.
نویسنده در این یادداشت به موضوع احیای مجدد دین توسط اباعبدالله(ع) پرداخته است. در بخش هایی از این مطلب می خوانیم:
«در جامعهٔ اسلامی هنگامیکه مسیر حق بهسوی بیراهه کج شود و بدعتها و انحرافات بر جامعه سیطره پیدا کنند و ارزشهای اصیل و هویت دینی فراموش شود، در این هنگام وجود احیاگری که بصیرت و شناخت کاملی نسبت به آسیبهای موجود در حوزهٔ دین را دارد، بیشتر میشود. امام حسین (ع) هنگامیکه مروان جهت حفظ بهاصطلاح وحدت مسلمین بعد از مرگ معاویه از او برای یزید درخواست بیعت میکند با آگاهی و چنین بصیرتی این جمله را بیان میکنند: إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَهِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِ الْمُحَرَّمَهِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَیْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَهِ، وَ مِثْلی لایُبایِعُ بِمِثْلِهِ … ما اهلبیت نبوّت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانهٔ ما رفتوآمد دارند. خداوند رحمت خود را با ما آغاز کرده است و با ما نیز به پایان خواهد برد، امّا یزید، فردی فاسق، شرابخوار، خونریز و متجاهر به فسق است و کسی مانند من با شخصی چون او هرگز بیعت نمیکند… و باز در اصرار مجدد مروان پاسخ میدهند: اِنّا للّهِ وَإنّا إلیه راجعونَ، وَعَلَی الإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلیَت الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزید، وَلَقدْ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّه یَقولُ: الخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلی آلِ أبی سُفیان … ما از خداییم و بهسوی او بازمیگردیم و اگر یزید بر سرکار بیاید باید فاتحهٔ اسلام را خواند و من خودم از جدم رسولالله شنیدم که فرمودند: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.»
« احیای دین را نمیتوان تنها در قیامی که در زمان امام حسین(ع) صورت گرفت خلاصه نمود و نسبت به آن احساس بینیازی کرد، بلکه باگذشت زمان و ایجاد فاصلهای که مردم از عصر آخرین امام گرفتهاند توجه و عمل به شرایع دینی کمرنگتر شده و انحرافات دینی بیشتر میگردد بهطوریکه هنگام دعوت منجی جهت عمل به اسلام، گویی دین جدیدی ظهور یافته است. امام صادق(ع) در حدیثی در رابطه با احیای دین در عصر ظهور میفرمایند: “هنگامیکه قائم (ع) برمیخیزد، مردم را بار دیگر به اسلام فرامیخواند و آنها را بهسوی امری که آثار آن از بین رفته است و بیشتر جامعه از آن منحرفشدهاند، هدایت میکند. قائم ازآنرو «مهدی» نامیده میشود که بهسوی امری که دچار انحراف شده است، هدایت میکند و به این دلیل، به او قائم گفته میشود که برای اقامهی حق برمیخیزد.” بنابراین امام مهدی(عج)، هنگام قیام خود با اقتدا به امامحسین(ع) دعوتی همگانی را جهت احیای دین جدشان پیامبر(ص)، انجام میدهند. این احیا با انحرافاتی که در جامعهٔ کنونی ما بهآسانی قابلمشاهده است و مقابلهای اساسی در برابر آنها وجود ندارد، امری دور از ذهن و غریب نخواهد بود.»
به نام خدا
مریم فولاد زاده
فریادی که از عصر عاشورا به عصر ظهور رسید/ احیای دین فراموششده!
ابعاد قیام امامحسین (ع) چنان گسترده و چند ماهیتی است که پرداخت به هرکدام از آن مجال زیادی را میطلبد. مسئله احیای دین عنصری جامع و مبنای اصلی نهضت ایشان میباشد و مؤلفههایی گوناگونی ازجمله: ایجاد حکومت اسلامی، نفی استکبار و استبداد ظالمان، سلب شرک و نفاق، رجوع مجدد به ارزشهای اصیل دینی و بسط معنویت، توجه به توحید و معاد، از بین بردن انحرافات و انحطاطات اخلاقی و دینی، رفع بدعت و مبارزه با اندیشهٔ جبرگرایی که از انسان سلب تکلیف کرده و تن سپردن به ظلم را ایجاد میکند، را در برمیگیرد.
فلسفهٔ قیام در کلام امام
امام حسین (ع) در سخنانی که در موقعیتهای مختلف بیان میکنند هدف قیام خود را چنین میدانند:
سیدالشهدا(ع) خطاب به برادرشان محمدبنحنفیه میگویند:
“إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْصْلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب”
من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امّت جدم است، میخواهم امربهمعروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب(ع) عمل کنم.
همچنین در نامهای خطاب به مردم بصره چنین میفرمایند:
“اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلی کِتابِ اللّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)، فَاِنَّ السُنَّهَ قَدْ اُمیتَتْ، وَ اِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ، وَ اِنْ تَسْمَعُوا قَوْلی وَ تُطیعُوا اَمْری اَهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ”
من شمارا بهسوی کتاب خدا و سنت پیامبرش فرامیخوانم. آگاه باشید که سنتها نابودشده و بدعتها آشکارشده و شما ای مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم کرد.
و با شناخت کامل نسبت به این هدف میفرمایند:
“إنْ کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلَّا بِقَتْلِی یَا سُیُوفُ خُذِینِی”
اگر دین جدم پیامبر (ص) جز با ریختن خون من برجا نمیماند، پس ای شمشیرها مرا در برگیرید.
لزوم احیاگر دین در جامعه
در جامعهٔ اسلامی هنگامیکه مسیر حق بهسوی بیراهه کج شود و بدعتها و انحرافات بر جامعه سیطره پیدا کنند و ارزشهای اصیل و هویت دینی فراموش شود، در این هنگام وجود احیاگری که بصیرت و شناخت کاملی نسبت به آسیبهای موجود در حوزهٔ دین را دارد، بیشتر میشود.
امام حسین (ع) هنگامیکه مروان جهت حفظ بهاصطلاح وحدت مسلمین بعد از مرگ معاویه از او برای یزید درخواست بیعت میکند با آگاهی و چنین بصیرتی این جمله را بیان میکنند:
“إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَهِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِ الْمُحَرَّمَهِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَیْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَهِ، وَ مِثْلی لایُبایِعُ بِمِثْلِهِ …”
ما اهلبیت نبوّت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانهٔ ما رفتوآمد دارند. خداوند رحمت خود را با ما آغاز کرده است و با ما نیز به پایان خواهد برد، امّا یزید، فردی فاسق، شرابخوار، خونریز و متجاهر به فسق است و کسی مانند من با شخصی چون او هرگز بیعت نمیکند…
و باز در اصرار مجدد مروان پاسخ میدهند:
“اِنّا للّهِ وَإنّا إلیه راجعونَ، وَعَلَی الإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلیَت الاُمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزید، وَلَقدْ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّه یَقولُ: الخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلی آلِ أبی سُفیان …”
ما از خداییم و بهسوی او بازمیگردیم و اگر یزید بر سرکار بیاید باید فاتحهٔ اسلام را خواند و من خودم از جدم رسولالله شنیدم که فرمودند: خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.
این گفتگو و صراحت امام(ع)، پرده از واقعیتی برمیدارد که در عصر امام(ع) به خطری مهلک تبدیل گشته شده و دین پیامبر(ص) با حاکمیت چنین عناصر فاسدی در معرض آسیبهای جدی و نابودی قرارگرفته بود.
علت انتخاب روش قیام، جهت احیای دین
اگرچه رسالت تمام ائمهاطهار(س) در حیات خود مبارزه با انحرافات و زنده نگاهداشتن دین بوده است و هریک از ایشان نیز با جدیت در اجرای آن به فراخور شرایط و ظرفیت و مقتضیات جامعهٔ زمان خود پرداختهاند، اما در زمان امام حسین(ع) این مسئله اهمیت بیشتری پیدا کرد و موقعیت متفاوتی جهت احیای دین فراهم گشت.
معاویه در گفتگوی محرمانهای با یکی از دوستان خود پرده از اندیشهٔ پلید خود برداشته و میگوید:
لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً، نه به خدا قسم، جز اینکه نام این پیغمبر باید دفن شود و اسم او هم از بین برود.
و با این هدف فرزند خود یزید، که برخلاف او حتی تظاهر به اسلام نکرده و آشکارا به مقدسات دینی بیاعتنایی میکرد را به جانشینی انتخاب کرد. این انتخاب در بطن خود حامل اتفاقات بیشماری بود که در آینده نام مسلمانی را به فراموشی میبرد و اسلام را نابود میکرد. در همین زمان امام حسین(ع) با شناخت سریع این خطر راه نجات جامعهٔ مسلمین را قیام خونینی دانستند تا دین از زوال و انحطاط نجاتیافته و به اصالت خود رجوع کند. زیرا هنگامیکه ضلالت و گمراهی جامعه به بالاترین حد خود برسد، در این صورت اصلاحات فردی و جزئی که محدود به زمان و مکان خاصی بوده، تأثیرگذاری چندانی نداشته و نمیتواند مانند سد محکمی از نفوذ بیشتر آن در جامعه جلوگیری کند و در این میان تنها راه باقیمانده اقدام و جنبشی است که در تمام جغرافیا، زلزلهای بزرگ ایجاد کند و پایههای حکومتی خلفای فاسد را سست و در اندک زمانی ویران نماید. و این تنها راه نجات اسلامی بود که به پوستینی وارونه تبدیل گشته بود و از قرآن جز خطّی و از اسلام جز نامی باقی نمانده بود.
میزان موفقیت امام در احیای دین
پس از شهادت امام حسین(ع) تبلیغات و شبهات فراوانی توسط دستگاه اموی در میان مردم برای پایمال کردن و بیارزش جلوه دادن قیام و برحق دانستن خود، صورت گرفت. اما در این میان با روشنگریهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) از ماوقع حادثه، بر رسوایی و ننگ آنان افزوده گشت و خون بهناحق ریخته شدهٔ امام حسین(ع) مانند فریادی در گوش جامعهٔ به خوابرفته، پیچید و آنان را از غفلت بیدار کرد. با شهادت امام(ع) ابعاد تازهای از فساد و بیدینی دستگاه اموی برای مردم روشن گشت و قیامهای متعددی در جهت خونخواهی از شهیدان کربلا صورت گرفت و بقای دستگاه آنان را که تیشه به ریشهٔ اسلام میزدند را در اندک زمانی به پایان رساند.
احیای دین در عصر ظهور
احیای دین را نمیتوان تنها در قیامی که در زمان امام حسین(ع) صورت گرفت خلاصه نمود و نسبت به آن احساس بینیازی کرد، بلکه باگذشت زمان و ایجاد فاصلهای که مردم از عصر آخرین امام گرفتهاند توجه و عمل به شرایع دینی کمرنگتر شده و انحرافات دینی بیشتر میگردد بهطوریکه هنگام دعوت منجی جهت عمل به اسلام، گویی دین جدیدی ظهور یافته است. امام صادق(ع) در حدیثی در رابطه با احیای دین در عصر ظهور میفرمایند:
“هنگامیکه قائم (ع) برمیخیزد، مردم را بار دیگر به اسلام فرامیخواند و آنها را بهسوی امری که آثار آن از بین رفته است و بیشتر جامعه از آن منحرفشدهاند، هدایت میکند. قائم ازآنرو «مهدی» نامیده میشود که بهسوی امری که دچار انحراف شده است، هدایت میکند و به این دلیل، به او قائم گفته میشود که برای اقامهی حق برمیخیزد.”
بنابراین امام مهدی(عج)، هنگام قیام خود با اقتدا به امامحسین(ع) دعوتی همگانی را جهت احیای دین جدشان پیامبر(ص)، انجام میدهند. این احیا با انحرافاتی که در جامعهٔ کنونی ما بهآسانی قابلمشاهده است و مقابلهای اساسی در برابر آنها وجود ندارد، امری دور از ذهن و غریب نخواهد بود.
دولت و نقطه چینهای علم و فناوری در برنامهی ششم توسعه
در این یادداشت نویسنده انتقاداتی را متوجه برنامه ششم توسعه در حوزه علم و فناوری کرده است. در بخش هایی از این یادداشت می خوانیم:
«در این بند ذکری از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش نشده است یا دست کم راه کارهایی برای تسهیل اجرایی شدن این سند جامع ارائه نشده. سند تحول بنیادین در پاسخ به کمبودهای این حوزه تدوین شد و در صدد بوده است آموزش و پرورش را در راستای اهداف و ارزشهای”حیات طیبه قرار دهد”. با اینکه پنج سال از ابلاغ این اسناد میگذرد تاکنون اقدام مؤثری در مدارس برای تحول مورد نظر انجام نشده است. با این تفاسیر و وجود چنین سند جامع، برنامههای مصوب سالانه (بودجه) در مجلس شورای اسلامی و برنامه توسعه پنجم، تفاوت قابل توجهی نکرد و تنها در سال اول و دوم اجرای سند، مبلغ کمتر از دو میلیارد تومان در نظر گرفته شد و در سالهای اخیر با عنوان کیفیتبخشی مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان پیش بینی گردید و میانگین اعتبارات آموزش و پرورش نسبت به اعتبارات دولت از ۱۲ درصد تجاوز نکرده است»
«همچنین در جای دیگری از برنامه ششم آمده است: ب-مشارکت با دانشگاههای معتبر بین المللی برای ایجاد شعب یا ایجاد واحدهای آموزش عالی خارجی در داخل کشور.
در اصل سوم مادهی ۱۶ برنامهی پنجم توسعه همین موضوع به صورت دیگر آمده است: گسترش ارتباطات علمی با مراکز و نهادهای آموزشی و تحقیقاتی معتبر بین المللی از طریق راه اندازی دانشگاههای مشترک، طرحهای پژوهشی مشترک و تبادل استاد و دانشجو با کشورهای دیگر با ” تاکید بر کشورهای منطقه و جهان اسلام…..” به نظر میرسد در این زمینه برنامهی پنجم توسعه! یعنی برنامهای که جای خودش را به برنامهی ششم داده است، نگاهی تفصیلیتر و نزدیکتر به سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری داشته است و برنامه ششم بی توجهی زیادی نسبت به سیاستهای ابلاغی و اسناد بالادستی داشته است.»
نرگس سادات اصفا
کارشناس ارشد روابط بین الملل
یکی از مفاد برنامهی ششم توسعه موضوع آموزش و توسعهی علم و فناوری است. در سایر برنامههای توسعه نیز این سرفصل به چشم میخورد و در واقع یکی از مهمترین سرفصلهاست که با نرخ بیکاری در جامعه ارتباط تنگاتنگی دارد. در مقایسهی لایحهی برنامهی ششم توسعه با برنامهی پنجم علیرغم اهمیت بسیار بالای آن تفصیل و تدقیق کمتری مشاهده میشود که در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
یکی از مهمترین مشکلات در حوزهی دانش و فناوری این است که ظرفیتهای تولید علم در کشور به درستی هدایت نمیشود و در نتیجه انتظارات جامعه را متناسب با بازار کار و تحولات اجتماعی و سبکهای زندگی رو به گسترش، برآورده نمینماید. برنامههای پنج سالهی توسعه که به عنوان اسناد بالادستی نقش فرماندهی و هدایت این مسائل را بر عهده دارند، تلاش میکنند، چشم اندازها و راهکارهای مناسبی برای تنظیم اینگونه اهداف تدارک ببینند.
اما وضعیت سرفصل علم و فناوری در لایحهی پیشنهادی برنامهی ششم توسعه چگونه است؟
برای واضح شدن مسئله بایستی به سراغ سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری در رابطه با برنامهی ششم توسعه رفت. رهبر معظم انقلاب در سال ۹۴ در نامهای به حسن روحانی، سیاستهای کلی برنامه ششم توسعه را ابلاغ کردند که این سیاستها در بخش علم و فناوری به قرار زیر است:
- دستیابی به رتبه اول منطقه در علم و فناوری و تثبیت آن با اهتمام به تحقق سیاستهای کلی علم و فناوری.
- اجرای سند تحول بنیادین آموزشوپرورش و تاکید بر دوران تحصیلی کودکی و نوجوانی.
- افزایش سهم آموزشهای مهارتی در نظام آموزشی کشور.
- توسعه علوم پایه و تحقیقات بنیادی، نظریهپردازی و نوآوری در چارچوب سیاستهای کلی علم و فناوری و نقشه جامع علمی کشور.
-ساماندهی نظام ملی آمار و اطلاعات علمی، پژوهشی و فناوری جامع و کارآمد.
-تحول و ارتقای علوم انسانی بهویژه تعمیق شناخت معارف دینی و مبانی انقلاب اسلامی.
– تنظیم رابطه متقابل تحصیل با اشتغال و متناسبسازی سطوح و رشتههای تحصیلی با نقشه جامع علمی کشور و نیازهای تولید و اشتغال.
– گسترش همکاری و تعامل فعال، سازنده و الهامبخش در حوزه علم و فناوری با سایر کشورها و مراکز علمی و فنی معتبر منطقهای و جهانی بهویژه جهان اسلام و توسعه تجارت و صادرات محصولات دانشبنیان.
– توسعه و ساماندهی نظام ملی نوآوری و حمایت از پژوهشهای مسالهمحور و تجاریسازی پژوهش و نوآوری و توسعه نظام جامع تأمین مالی در جهت پاسخ به نیاز اقتصاد دانشبنیان.
اما در مقایسهای کوتاه میتوان جای خالی بندهای سیاستهای ابلاغی از جانب مقام معظم رهبری را در این برنامه توسعه ششم مشاهده کرد. در ابتدای فصل مربوط به علم و فناوری برنامهی ششم توسعه آمده است:
“به منظور تحقق سیاستهای اقتصاد مقاومتی موضوع اقتصاد دانش بنیان، افزایش بهرهوری، تنظیم رابطه متقابل تحصیل و اشتغال، گسترش همکاری و تعاملات فعال بینالمللی و افزایش نقش مردم در مدیریت علمی و فناوری کشور:
وزارت آموزش و پرورش مجاز است در جهت ارتقاء کیفیت، عدالت آموزشی و بهرهوری نسبت به خرید خدمات از بخش خصوصی و تعاونی با اولویت روستاها و مناطق محروم اقدام نماید. ارائه خدمات آموزشی در اینگونه مدارس با استفاده از نیروی انسانی، تجهیزات و امکانات بخش خصوصی و تعاونی و یا با مشارکت در استفاده از امکانات و تجهیزات بخش دولتی و نیروی انسانی خصوصی و تعاونی براساس ضوابطی که به تصویب هیئت وزیران میرسد، صورت میگیرد. آموزش عمومی دولتی در طول سالهای برنامه ششم توسعه رایگان میباشد.
“در این بند ذکری از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش نشده است یا دست کم راه کارهایی برای تسهیل اجرایی شدن این سند جامع ارائه نشده. سند تحول بنیادین در پاسخ به کمبودهای این حوزه تدوین شد و در صدد بوده است آموزش و پرورش را در راستای اهداف و ارزشهای”حیات طیبه قرار دهد”. با اینکه پنج سال از ابلاغ این اسناد میگذرد تاکنون اقدام مؤثری در مدارس برای تحول مورد نظر انجام نشده است. با این تفاسیر و وجود چنین سند جامع، برنامههای مصوب سالانه (بودجه) در مجلس شورای اسلامی و برنامه توسعه پنجم، تفاوت قابل توجهی نکرد و تنها در سال اول و دوم اجرای سند، مبلغ کمتر از دو میلیارد تومان در نظر گرفته شد و در سالهای اخیر با عنوان کیفیتبخشی مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان پیش بینی گردید و میانگین اعتبارات آموزش و پرورش نسبت به اعتبارات دولت از ۱۲ درصد تجاوز نکرده است. و همانطور که مشخص است سند جامع آموزش و پرورش در برنامهی ششم توسعه نیز علیرغم تاکید مقام معظم رهبری محلی از اعراب ندارد.
همچنین در جای دیگری از برنامه ششم آمده است:
ب-مشارکت با دانشگاههای معتبر بین المللی برای ایجاد شعب یا ایجاد واحدهای آموزش عالی خارجی در داخل کشور.
در اصل سوم مادهی ۱۶ برنامهی پنجم توسعه همین موضوع به صورت دیگر آمده است:
گسترش ارتباطات علمی با مراکز و نهادهای آموزشی و تحقیقاتی معتبر بین المللی از طریق راه اندازی دانشگاههای مشترک، طرحهای پژوهشی مشترک و تبادل استاد و دانشجو با کشورهای دیگر با ” تاکید بر کشورهای منطقه و جهان اسلام…..”
به نظر میرسد در این زمینه برنامهی پنجم توسعه! یعنی برنامهای که جای خودش را به برنامهی ششم داده است، نگاهی تفصیلیتر و نزدیکتر به سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری داشته است و برنامه ششم بی توجهی زیادی نسبت به سیاستهای ابلاغی و اسناد بالادستی داشته است.
با توجه به اینکه این سرفصل نقش بسیار مهمی در پیشرفت اقتصادی و اجتماعی کشور دارا میباشد، دولت تدبیر و امید بایستی متناسب با وضعیت فعلی، خصوصاً با توجه به سند بنیادین تحول آموزش و پرورش به بازنگری در این سرفصلها و مفاد بپردازد. اگر سیاستهای ابلاغی مقام معظم رهبری را فارغ از هر موضوع دیگری به عنوان مرجع سنجش برنامهی ششم توسعه در نظر بگیریم، بهتر آن است که دولت برای قوام برنامهی ششم توسعه، نقطه چینهای از قلم افتاده را پر نماید.
دستیابی به رشد ۸ درصدی ، واقعیت یا توهم؟!!/ چرا رشد اقتصادی ۸ درصدی محقق نمی شود؟
نگارنده در این یادداشت با انتقاد از هدفگذاری دولت درتعیین نرخ رشد ۸ درصدی در لایحه برنامه ششم توسعه می نویسد:
دولت یازدهم نرخ رشد اقتصادی را در حالی ۸ درصد پیش بینی کرده است که در ابتدای سال شروع این برنامه یعنی سال ۹۵، بخش مسکن به عنوان بخشی که در سبد سرمایه گذاری خانوارهای ایرانی بالاترین سهم را دارد، رشد منفی ۸٫۸ درصدی را تجربه کرده است. حال باید این سوال را مطرح کرد که با توجه به ادامه رکود بخش مسکن به عنوان یکی از بخش های پیشتاز اقتصاد ایران که تاثیر بسیار بالایی در تحرک بخش های مختلف اقتصادی داشته و موتور رشد اقتصادی نیز محسوب می شود، دولت محترم چگونه انتظار رشد متوسط سالیانه ۸ درصد را دارد؟
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است:
در هدف گذاری رشد اقتصادی ۸ درصدی در لایحه مذکور، مشخص نیست منظور از رشد اقتصادی ۸ درصد بدون احتساب نفت و یا با احتساب نفت است. به دلیل افزایش سهم بخش نفت در رشد اقتصادی در سه ماهه اول سال ۱۳۹۵ و همچنین رشد ۳٫۵۷ درصدی این بخش در این دوره، بهتر بود که در برنامه ششم رشد اقتصادی هدف، بدون نفت نیز ذکر می شد. زیرا با روند افزایش تولید نفت و رشد این بخش، ممکن است رشد بالایی صورت پذیرد و عمده رشد اقتصادی کشور منوط به بخش نفت باشد. در این صورت حتی به شرط تحقق رشد ۸ درصدی از آنجا که سایر بخش های کشور از رشد خوبی برخوردار نیستند. این رشد چندان ارزشمند نبوده و در میان مدت، لطمات جبران ناپذیری به اقتصاد ایران تحمیل می شود.
باید اذعان داشت که برنامه ریزی ملی تنها مکانیسمِ نهادی و سازمانیِ لازم برای فائق آمدن بر محدودیت های اصلی توسعه و تضمین رشد پایدار اقتصادی است. تمامی کشورها با هر نوع نظام اقتصادی که دارند در فعالیت های اقتصادی خود از برنامه ریزی اقتصادی استفاده می کنند. در کشور ما نیز پس از انقلاب اسلامی، ۵ برنامه توسعه اقتصادی تدوین و اجرا شده است که برخی از این برنامه ها در جهت رسیدن به اهداف برنامه، عملکردی بهتر و برخی عملکردی ضعیف تر داشتند. اکنون در دهه ی چهارم از انقلاب شکوهمند اسلامی، دولت یازدهم لایحه ی برنامه ششم توسعه را برای تصویب به مجلس شورای اسلامی فرستاده است. این لایحه ۳۵ ماده ای که از سوی دولت یازدهم به مجلس ارائه شده است دارای نکات مورد تاملی است که باید به بررسی آن پرداخت.
با نگاهی گذرا به این لایحه مشاهده می شود که متاسفانه این لایحه به صورت کارشناسی و مستند و با ملاحظات واقعیات کشور تدوین نشده و تناقضات علمی گسترده ای در این لایحه وجود دارد.
در این یادداشت سعی می شود از نقاط ضعف موجود در این لایحه ، تنها به موردی که مرتبط با متوسط نرخ رشد اقتصادی ۸ درصدی است، پرداخته شود.
دولت در لایحه برنامه ششم توسعه در ماده اول آن رسیدن به رشد اقتصادی ۸ درصدی را مطرح کرده است. پیرامون نرخ رشد ۸ درصدی و جوانب آن نکاتی وجود دارد که لازم به نقد و بررسی است.
نکته اول این است که هدف گذاری ها در برنامه های توسعه باید دقیق و جامع و در واقعیت قابل تحقق باشد. بر اساس لایحه پیشنهادی دولت به مجلس قرار است متوسط رشد اقتصادی کشور ۸ درصد باشد. دولت یازدهم در حالی این نرخ رشد را مطرح می کند که در ۵ سال گذشته به واسطه سیاست دولت های وقت متوسط نرخ رشد اقتصادی حدود ۲ در صد و متوسط این نرخ در طول ۳۰ سال گذشته حدود ۴ درصد بوده است. با این حساب به نظر می رسد، تدوین هدف ۸ درصدی رشد با مدیریت فعلی دولت کمی دور از واقعیت و در حد آرزو است.
نکته دوم اینکه دولت یازدهم نرخ رشد اقتصادی را در حالی ۸ درصد پیش بینی کرده است که در ابتدای سال شروع این برنامه یعنی سال ۹۵، بخش مسکن به عنوان بخشی که در سبد سرمایه گذاری خانوارهای ایرانی بالاترین سهم را دارد، رشد منفی ۸٫۸ درصدی را تجربه کرده است. حال باید این سوال را مطرح کرد که با توجه به ادامه رکود بخش مسکن به عنوان یکی از بخش های پیشتاز اقتصاد ایران که تاثیر بسیار بالایی در تحرک بخش های مختلف اقتصادی داشته و موتور رشد اقتصادی نیز محسوب می شود، دولت محترم چگونه انتظار رشد متوسط سالیانه ۸ درصد را دارد؟ به نظر می رسد اگر دولت دغدغه رشد اقتصادی ۸ درصدی را دارد باید تحرک در اقتصاد را ایجاد کند که از مهم ترین موارد ایجاد این تحرک، بخش مسکن است.
نکته سوم اینکه به نظر می رسد یکی از دلایلی که دولت این قدر به رشد ۸ درصدی خوشبین است، توافق برجام باشد. دولت با این تصور که برجام گشایش هایی برای اقتصاد ایران داشته و باعث افزایش سرمایه گذاری خارجی و در نهایت رشد اقتصادی می شود، نرخ این شاخص را ۸ درصد پیش بینی کرده است. اما واقعیت این است، همانطور که تجربه ثابت کرده و در گفتار و عمل طرف های خارجی نیز این امر مشهود است آن ها به هیچ عنوان زمینه امنیت سرمایه گذاری در ایران را فراهم نمی کنند. لذا اینکه ما مبتنی بر این تصور که برجام مشکلات را حل کرده است، نرخ رشد ۸ درصدی را لحاظ کنیم بسیار غلط است.
نکته چهارم اینکه دولت در حالی نرخ رشد اقتصادی متوسط سالیانه ۸ درصد را در برنامه ششم مطرح کرده است که بر اساس سیاست های اعمالی دولت، در حال حاضر ودر اولین سال آغاز اجرای این برنامه رکود عمیق بخش های تولیدی کشور را فرا گرفته است. بخش عمده ای از کارخانجات و کارگاه های تولیدی یا تعطیل شده و یا با حداقل ظرفیت ممکن فعالیت می کنند. به نظر می رسد زمانی که کشور با چنین رکودی در عمده بخش های اقتصادی اش مواجه است، صحبت از رشد اقتصادی ۸ درصد کمی دور از ذهن بوده و این اشتباه در هدف گذاری، باعث تصمیمات غلط مبتنی بر فرضیات اشتباه می شود. دولت اگر بخواهد رشد ۸ درصدی را دنبال کند باید حمایت های لازم و گسترده ای را از بخش تولید بالاخص کارگاه ها و کارخانه ی کوچک در دستور کار خود قرار دهد.
نکته پنجم اینکه در هدف گذاری رشد اقتصادی ۸ درصدی در لایحه مذکور، مشخص نیست منظور از رشد اقتصادی ۸ درصد بدون احتساب نفت و یا با احتساب نفت است. به دلیل افزایش سهم بخش نفت در رشد اقتصادی در سه ماهه اول سال ۱۳۹۵ و همچنین رشد ۳٫۵۷ درصدی این بخش در این دوره، بهتر بود که در برنامه ششم رشد اقتصادی هدف، بدون نفت نیز ذکر می شد. زیرا با روند افزایش تولید نفت و رشد این بخش، ممکن است رشد بالایی صورت پذیرد و عمده رشد اقتصادی کشور منوط به بخش نفت باشد. در این صورت حتی به شرط تحقق رشد ۸ درصدی از آنجا که سایر بخش های کشور از رشد خوبی برخوردار نیستند. این رشد چندان ارزشمند نبوده و در میان مدت، لطمات جبران ناپذیری به اقتصاد ایران تحمیل می شود.
نکته ششم اینکه بهتر بود برای اینکه لایحه شفاف تر و برنامه ها دقیق تر تنظیم شود، سهم بهره وری بخش های مختلف اقتصادی در رشد اقتصادی مشخص می شد. تا برنامه جامعیت خود را حفظ کرده و بخش های مختلف اقتصادی با هدف مشخص تری فعالیت های خود را دنبال کنند.
در هر صورت لازم و ضروری است که دولت چشمش را به روی واقعیت ها بیشتر باز کرده و با کنار گذاشتن تصورات غلط ، ملزومات و سیاست های جدیدی را به لایحه برنامه اضافه کند تا بتواند نرخ رشد اقتصادی مطلوب را عینیت ببخشد.
نسیم قباشی
دانشجوی دکترا علوم اقتصادی
کربلا آئینه تمام نمای غیرت
یکی از ارزشهای به نمایش گذاشته شده در واقعه عاشورا و روزهای پس از آن، عنصر غیرت است. در این یادداشت، بخشی از انواع غیرت های به نمایش در آمده در واقعه عاشورا و بعد از آن از سوی امام حسین علیه السلام و اهل بیت گرامی شان به رشته تحریر در آمده است. در بخش هایی از این یادداشت می خوانیم:
«غیرت صفت بسیار پسندیدهای است که در شرع مقدس اسلام مورد توجه ویژه قرار گرفته است و احادیث متعددی در این خصوص وارد شده است و این صفت در ذات اقدس الله هم نمود آشکاری دارد، به طوری که امام صادق(ع) میفرماید: خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد. اما از نظر لغوی در علم اخلاق غیرت به معنی تلاش در جهت نگه داری از آن چه حفظ آن ضروری است، تعریف شده است و از اهمیت این صفت همین بس که مقدمه داشتن این صفت کسب صفاتی همچون شجاعت و بزرگ منشی است ولی به صورت عامه، واژه غیرت تداعی کننده ویژگی مردان در حفظ حریم خانواده است که در واقع یکی از انواع غیرت به نام غیرت ناموسی است. در حالی که انواع مختلفی از جمله غیرت دینی، غیرت ملی و غیرت نژادی نیز در چارچوب مفهومی غیرت تعریف شده است و هرچند که همه اینها از اهمیت بالایی برخوردارند اما غیرت دینی در بلندمرتبهترین درجه قرار گرفته است و بر همه مسلمانان واجب است که برای حفظ کیان اسلام بکوشند. جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، سفارش به حق و صبر، تعلیم و تعلّم و موضوعاتی از این دست مصادیق این نوع غیرت هستند.»
«اقدام دیگر حضرت در خصوص رعایت حریم برای بانوان، دستور قرار گرفتن خیمهها در نزدیک هم است و اینکه طنابهایی تو در تو را در خیمهها قرار میدهند تا اگر دشمن از خندق عبور کرد به دلیل وجود طنابها نتواند از بین این طنابها بگذرد. یکی از دلایل فاصله نگرفتن حضرت در حین نبرد از خیمهها نیز همین غیرت بود که حضرت حین نبرد اندکی از خیمهها فاصله میگرفتند و دوباره به مکانی نزدیک خیمهها برمیگشتند تا امنیت اهل بیت(ع) تأمین شود. امام حسین(ع) تا آخرین قطره خون خود اجازه ندادند دشمن نسبت به حریم بانوان کوچکترین تعرضی داشته باشند و در لحظات آخر نبرد، زمانی که شنیدند گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمههای اهل حرم را دارند، فریاد زدند که «اگر دین ندارید، در دنیایتان آزاده باشید، من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، پس تجاوزگران و سرکشان و جاهلان خود را تا وقتی من زندهام، از حرم من بازدارید.»»
چند تیتر پیشنهادی: غیرت از شجاعت نیز بالاتر است/کربلا آئینه تمام نمای غیرت/عاشورا روایتگر غیرت مردانه
زهرا باقری
هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر واقعه عاشورا با آن رشادتها و فداکاریهای همراه با مظلومیت در مقابل قساوتهای قلبی قرار نمیگرفت و عظمت و شکوه پایداری بر ارزشهای دینی رنگ تازهای به جهان بشریت نمیداد، تا این اندازه مجاهدتها و ایستادگیهای مسلمانان و مظلومان در جهان و در طول تاریخ بشریت وجود نداشت.
درسهایی که اهل بیت(ع) پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) به مردم آزادی خواه جهان دادهاند، در طول مسیر وقوع عاشورا و به اسرات رفتن اهل بیت امام حسین(ع) به اوج خود رسید. رفتار امام حسین(ع) به عنوان امام امت در برابر مسلمانان و دشمنان، دعاهایی که در طول مسیر قرائت کردند و اذکاری که بر زبان شریفشان جاری ساختند، درسهایی برای تمام انسانها فارغ از جنسیت و ملیت است و یکی از این درسها که توجه روز افزون به آن لازمه جامعه امروز است «غیرت» نام دارد که امام(ع) و اصحاب با وفای ایشان این صفت انسانی را در حد کمال دارا بودند و نسبت به زنان و دختران همراه در این سفر سرنوشت ساز، به منصه ظهور گذاشتند.
غیرت صفت بسیار پسندیدهای است که در شرع مقدس اسلام مورد توجه ویژه قرار گرفته است و احادیث متعددی در این خصوص وارد شده است و این صفت در ذات اقدس الله هم نمود آشکاری دارد، به طوری که امام صادق(ع) میفرماید: خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد.
اما از نظر لغوی در علم اخلاق غیرت به معنی تلاش در جهت نگه داری از آن چه حفظ آن ضروری است، تعریف شده است و از اهمیت این صفت همین بس که مقدمه داشتن این صفت کسب صفاتی همچون شجاعت و بزرگ منشی است ولی به صورت عامه، واژه غیرت تداعی کننده ویژگی مردان در حفظ حریم خانواده است که در واقع یکی از انواع غیرت به نام غیرت ناموسی است. در حالی که انواع مختلفی از جمله غیرت دینی، غیرت ملی و غیرت نژادی نیز در چارچوب مفهومی غیرت تعریف شده است و هرچند که همه اینها از اهمیت بالایی برخوردارند اما غیرت دینی در بلندمرتبهترین درجه قرار گرفته است و بر همه مسلمانان واجب است که برای حفظ کیان اسلام بکوشند. جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، سفارش به حق و صبر، تعلیم و تعلّم و موضوعاتی از این دست مصادیق این نوع غیرت هستند.
بر این اساس نماد غیرت پیامبر (ص) و اهل بیت(ع) هستند که نمونههای تاریخی متعددی از وجود غیرت آنان میتوان ذکر کرد، از جمله این روایت مشهور که در زمانی حضرت زینب(س) میخواستند به زیارت قبر شریف جدش پیامبر(ص) بروند، شبانه از منزل خارج میشود در حالی که امام حسن(ع) در طرف راست او و امام حسین(ع) در طرف چپ و امیرالمؤمنین(ع) در جلو او حرکت میکردند و هنگامی که حضرت زینب(س) به قبر شریف رسول خدا (ص) نزدیک میشود حضرت علی(ع) جلوتر میرفتند و نور چراغی را که بالای سر پیامبر (ص) بود کمتر میکردند.حضرت امیر(ع) در پاسخ به امام مجتبی(ع) در خصوص علت این کار میفرمایند: میترسم (کسی به زیارت آمده باشد) و به خواهرت زینب(س) نگاه کند.
در واقعه عاشورا که آینه تمام نمای اسلام است امام(ع) و یارانش نیز تلفیق بسیار هنرمندانهای از اوج غیرت نسبت به زنان و دختران اهل حرم را تا لحظه شهادت که همان پایداری در غیرت دینی است، از خود نشان دادند.
از همان لحظه ورود به صحرای کربلا، امام حسین(ع) با انتخاب محل برپایی خیمهها که در خندقی هلالی شکل بود، زمینههای ایجاد فضایی امن برای بانوان را ایجاد میکنند و در عصر تاسوعا زمانی که جنگ را به فردا موکول میکنند دستور میدهند که چوبها و نیهایی که در آن منطقه وجود داشته را درون این خندقها بریزند و روز عاشورا میفرمایند که آن چوبها را آتش بزنند تا مبادا دشمن از پشت به حریم اهل بیت(ع) حمله کند.
اقدام دیگر حضرت در خصوص رعایت حریم برای بانوان، دستور قرار گرفتن خیمهها در نزدیک هم است و اینکه طنابهایی تو در تو را در خیمهها قرار میدهند تا اگر دشمن از خندق عبور کرد به دلیل وجود طنابها نتواند از بین این طنابها بگذرد.
یکی از دلایل فاصله نگرفتن حضرت در حین نبرد از خیمهها نیز همین غیرت بود که حضرت حین نبرد اندکی از خیمهها فاصله میگرفتند و دوباره به مکانی نزدیک خیمهها برمیگشتند تا امنیت اهل بیت(ع) تأمین شود.
امام حسین(ع) تا آخرین قطره خون خود اجازه ندادند دشمن نسبت به حریم بانوان کوچکترین تعرضی داشته باشند و در لحظات آخر نبرد، زمانی که شنیدند گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمههای اهل حرم را دارند، فریاد زدند که «اگر دین ندارید، در دنیایتان آزاده باشید، من با شما میجنگم و شما با من میجنگید، پس تجاوزگران و سرکشان و جاهلان خود را تا وقتی من زندهام، از حرم من بازدارید.»
دومین نامدار شهیر کربلا در عرصه غیرت، حضرت عباس(ع) است و دارا بودن صفاتی همچون مدیریت، شهامت، ادب، صلابت، شجاعت و غیرت در ایشان بود که باعث شد وی سپهسالار و پرچ دار امام(ع) باشد. حضرت عباس(ع) در طول سفر به فرمان امام حسین(ع) مراقب سوار و پیاده کردن بانوان بود و به همه افراد قافله رسیدگی مینمود و در روز عاشورا تا لحظه شهادت ایشان، لشگر کفر جرات توجه به خیمهها را نداشت.
در پایان نباید از نظر دور داشت که یکی از رازهای ماندگاری غیرت در کربلا این است که هم اباعبدالله(ع) و مردان قافله کربلا نسبت به حفظ حریم اهل بیت(ع) و حفاظت از آنها در معرض نامحرمان از هیچ تلاش و حرکتی فروگذاری نکردند و هم خود آن بزرگواران در کربلا و در طول اسارت هیچگاه از حفظ حجاب و عفت خود غافل نشدند و در جایی نمی بینیم که یکی از آل الله گله و شکایتی از شکنجه و گرسنگی داشته باشند و تنها ناراحتی و گله آن ها که در کتب تاریخی هم ذکر شده فقط این بود که در مقابل دیدگان ناپاک نامحرمان قرار گرفته اند.