نویسنده طی گزارشی به تلاشهای آمریکا برای جلوگیری از پیشرفت ایران و عقب نگه داشتن کشورمان می پردازد.
در بخشی از این گزارش چنین میخوانیم:
«پس از تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا در تهران، کارتر رئیسجمهور آمریکا در تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۷۹ میلادی با استناد به قانون «کنترل صدور تسلیحات نظامی»، کشتی حامل لوازم یدکی نظامی متعلق به ایران را توقیف کرد. ارزش این لوازم ۳۰۰ میلیون دلار بود. با اوجگیری کشمکشهای سیاسی بر سر مسئلهی تصرف سفارت، دولت موقت، اعلام کرد تمام داراییهای خود را از بانکهای آمریکا خارج خواهد کرد. کارتر با لحاظ این احتمال، در کشور شرایط اضطراری اعلام کرد و با استناد به قانون شرایط اضطراری اقتصاد بینالملل و قانون شرایط اضطراری ملی، با صدور دستور ویژهی شماره ۱۲۱۷۰، تمام داراییهای ایران در آمریکا را به تصرف خود درآورد.»
سیدمحمدرضا عصایی:
یکی از بحثهای بسیار مهم که ذهن تحلیلگران را به خود مشغول کرده، بحث «علل و عوامل عقبماندگی اقتصادی ایران» است؛ به طوری که رهبران انقلاب بارها و بارها در مورد آن صحبت کرده و عوامل مختلف این مسئله را برشمردهاند.
کشور ایران با توجه به زمینههای طبیعی و انسانی، همچنین با توجه به نیروی انسانی جوان و پُر استعداد خود و با وجود جایگاه جغرافیایی که در حساسترین نقطه جهان ـ یعنی منطقه نفت و گاز خیز غرب آسیا ـ واقع شده، قاعدتاً میبایست یکی از پیشرفتهترین و ثروتمندترین کشورهای جهان میبود؛ اما با این همه در دوره حکومتهای قاجار و پهلوی، تبدیل به یک کشور دستنشانده، فقیر، ضعیف و وابسته شد. پرسش این است که علت این عقبماندگی چیست؟
مهمترین علت عقب ماندگی کشور ایران در همهی زمینهها ـ از جمله زمینه اقتصادی ـ بیکفایتی و فساد سلاطین ایران، مخصوصاً در دوران قاجار و پهلوی است و مهمتر از این بیکفایتی، وابسته شدن آنها به سیاست دولتهای غربی به خصوص آمریکا و انگلیس بود؛ به طوری که روسها و انگلیسها در دوران قاجار، شمال و جنوب ایران را در اختیار داشتند.
ضعف و بیکفایتی شاه در حدی بود که سه کشور آمریکا و انگلیس و روسیه ـ و بعدها شوروی ـ برای کسب امتیازات مختلف سیاسی و نظامی و اقتصادی از دربار، با هم رقابت میکردند! به عنوان نمونه، یکی از موضوعات مهم و اصلی رقابت بین این قدرتهای صاحب نفوذ در ایران در اوایل قرن بیستم میلادی، امتیاز نفت شمال ایران بود. بررسی پیشینه این موضوع نشان میدهد که چگونه چند قدرت استعماری با استفاده از ضعف دولتهای ایران، برای تصاحب منابع ثروت ملت ایران همهی اصول و قوانین بینالمللی را که خود مدعی وضع و تدوین آن بودهاند، زیر پا گذاشته و از هر وسیلهی ممکن برای خارج کردن رقیب از صحنهی رقابت بهره جسته و گاه برای به غارت بردن منابع ملتی، در پشت پرده با هم کنار آمده و به تقسیم ثروت و غنایم پرداختهاند. به خصوص بعد از ملی شدن صنعت نفت که آمریکا به طور رسمی و قدرتمند وارد عرصه سیاسی و نفتی ایران شد؛ زیرا با ملی شدن صنعت نفت، دست انگلیسیها از نفت ایران تقریباً کوتاه شده بود ـ البته نه به طور کامل ـ و اینبار به جای انگلیس، حضور آمریکا بر قراردادهای نفتی و صحنه سیاسی کشور سنگینی میکرد.
حضور آمریکا در کشور به حدی بود که حتی بر قراردادهای ما بین ایران و کشورهای دیگر هم تأثیر میگذاشت و آمریکا عملا اقتصاد ایران را به نفع سیاستهای خود در منطقه جهتدهی میکرد. به عنوان مثال در سال ۱۹۷۳ که جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی شروع شد، از یک طرف کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) قیمت نفت خود را حدود ۸۰ درصد افزایش دادند و از طرف دیگر کشورهای عربی صادر کننده، فروش نفت به کشورهای حامی رژیم صهیونیستی ـ مخصوصاً آمریکا ـ را تحریم کردند؛ لذا در طی چند ماه، قیمت نفت به یکباره به ۴ برابر قیمت خود رسید! در این شرایط شوروی هم مناسبات سیاسی خود را با این رژیم قطع و جلوی صادرات نفت به رژیم صهیونیستی را گرفت. وضع برای این رژیم غاصب و آمریکا به شدت سخت شده بود. اما در این بحبوحه، دولت محمدرضا پهلوی با اشارهی آمریکا به مثابهی یک فرشته نجات وارد شد، خود را به عنوان جایگزین کشورهای تحریم کننده رژیم صهیونیستی معرفی کرد و با تکمیل خط لوله نفت بین ایران و رژیم صهیونیستی، صادرات نفت ایران به این رژیم دو برابر شد!
همچنین در سال ۱۹۷۵ در پی درگیری بین رژیم صهیونیستی و دولت مصر که این رژیم حوزه نفتی خود در صحرای سینا را به مصریان واگذار کرد، دولت ایران متعهد شد که کلّیّه احتیاجات نفتی صهیونیستها را تأمین کند.
همهی این ولخرجیها از جیب ملت ایران به نفع دشمنان اسلام، به علاوهی مِلک اندوزی و زر اندوزیها و ویژهخواریهای خواص و درباریان در حالی بود که متجاوز از نیمی از جمعیت کشور در روستاها و حومهی شهرهای بزرگ در فقر و فلاکت و تنگدستی به سر میبردند و در اکثر شهرها و روستاهای کشور، اثری از وسایل اولیه و مقدماتی رفاه عمومی و حداقل امتیازات زندگی ساده برای عامه مردم وجود نداشت. به اعتراف خود ثریا با چنین شرایطی مواجه بودیم:«محلات جنوب شهر تهران با جویهای سرباز که آب کثیف آن پس از عبور رختشوی خانهها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم میرسد، بچههای مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل و لای کوچهها که خانههایشان شباهتی به خانه ندارد، محلاتی که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند.»
بر اساس آمار بانک جهانی، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر بودند.
با پیروزی انقلاب مردم ایران اما دولت آمریکا که دستش از منابع عظیم کشور کوتاه شده بود و محمدرضا پهلوی را به عنوان یک متحد استراتژیک و ژاندارم منطقه از دست داده بود، روابط خود را با جمهوری اسلامی ایران به حداقل سطح ممکن تقلیل داد.
تا اینکه چندی بعد در فضای مبهم سیاست آمریکا در مواجه با ایران انقلابی، سفارتخانهی این کشور به تصرف دانشجویان انقلابی درآمد. آمریکا که خود را در برابر این تغییر ساختاری ناتوان میدید، اعمال سیاست تحریم را به مثابهی ابزاری برای کنترل و جلوگیری از سیاستها و اهداف بلند انقلاب اسلامی ایران پیش گرفت.
به همین منظور پس از تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا در تهران، کارتر رئیسجمهور آمریکا در تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۷۹ میلادی با استناد به قانون «کنترل صدور تسلیحات نظامی»، کشتی حامل لوازم یدکی نظامی متعلق به ایران را توقیف کرد. ارزش این لوازم ۳۰۰ میلیون دلار بود. با اوجگیری کشمکشهای سیاسی بر سر مسئلهی تصرف سفارت، دولت موقت، اعلام کرد تمام داراییهای خود را از بانکهای آمریکا خارج خواهد کرد. کارتر با لحاظ این احتمال، در کشور شرایط اضطراری اعلام کرد و با استناد به قانون شرایط اضطراری اقتصاد بینالملل و قانون شرایط اضطراری ملی، با صدور دستور ویژهی شماره ۱۲۱۷۰، تمام داراییهای ایران در آمریکا را به تصرف خود درآورد.
مجموع پساندازها و اوراق بهادار بلوکه شدهی ایران بالغ بر ۱۲ میلیارد دلار بود. حدود ۱/۴ میلیارد دلار در بانک «فدرال رزرو» آمریکا، ۵/۶ میلیارد دلار در شعب مختلف بانکهای این کشور در خارج از آمریکا، ۲ میلیارد دلار در سایر بانکهای آمریکا و حدود ۲ میلیارد در اختیار شهروندان و مؤسسههای خصوصی ایالات متحده بود. همچنین ۱/۶ میلیون اونس طلا در حساب بانک مرکزی ایران در بانک «فدرال رزرو» نگاه داشته میشد.
در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۸۰میلادی کارتر با صدور دستوری، فروش و عرضهی هرگونه کالا و خدمات، به جز مواد غذایی و دارویی، به ایران را ممنوع کرد. بر اساس دستوری دیگر، وارد نمودن هرگونه کالا از ایران نیز ممنوع شد.
تحریمهای بعدی شامل ممنوعیت ارسال هرگونه سلاح به ایران در اوج جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران بود که آمریکا با همراهی ۲۰ کشور دیگر این تحریمها را اعمال کرد.
این زنجیرهی تحریمها بعد از جنگ هم ادامه یافت و هر بار به هر بهانهای (مثل یازدهم سپتامبر و تحریمهای ضد تروریسم) به این تحریمها افزوده میشد. تا اینکه کار به تحریمهای سالهای اخیر به بهانه دستیابی ایران به صنعت هستهای رسید. قطعنامههای سالهای ۱۳۸۵ تا الان به بهانههای صنعت هستهای، تروریسم و حقوق بشر هم به این زنجیرهی تحریمها افزوده شد که آخرین و سنگینترین آنها مربوط به بهار ۱۳۹۱ است که ممنوعیت خرید نفت ایران بود.
تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه کشور ما بسیار بیش از مقدار گفته شده در این نوشته است که به جهت اختصار فقط چند مورد را ذکر کردیم. با این خلاصهای که از تحریمها گفته شد، دیده میشود که در همهی سالهای پس از انقلاب، آمریکا با همراهی دولتهای اروپایی، جمهوری اسلامی ایران را تحت تحریمهای ظالمانه خود قرار داده و بر سر راه پیشرفت اقتصادی ایران مانع ایجاد کرده است که البته متقابلاً بزرگترین مانع بر سر راه این تحریمهای ظالمانه و رسیدن به پیشرفت، توجه به تولید داخلی و اجرای دقیق سیاستهای اقتصاد مقاومتی است.