خواندنی۹

شیوانا ۴ – مانند سایه همراه توست!

شیوانا برای تعمیر سقف سالن اصلی مدرسه ، تعدادی کارگر معمار را دعوت کرد. یکی از معماران با بی میلی و ناراحتی کار را انجام می داد و دائم از طولانی بودن ساعات کار و کند گذشتن زمان گله می کرد. شیوانا به او گفت:” حتی اگر کاری را دوست نداری آن را خوب انجام بده! تو به خاطر مهارت در کارت در این دیار مشهوری و بی میلی و بی طراوتی باعث می شود که هم وجودت زودتر خسته شود و هم شهرت و اعتبارت از بین برود.

 شیوانا ۴ – مانند سایه همراه توست

 

موفقیت فقط به دنبال کسانی نیست که کارشان را دوست دارند. بلکه ازآن کسانی است که آن را خوب انجام می دهند. اگر به موفقیت احترام بگذاری و دوستش داشته باشی و به خاطر آن کارهایی را که دوست هم نداری خوب انجام دهی خواهی دید که موفقیت همیشه در زندگی مانند سایه همراه تو خواهد بود.”

 

 

 

شیوانا ۳ – از درون شاد باش!

ایام بهار بود و مردم برای جشن بهاری خود را آماده می کردند. چند دلقک از سرزمینی دور از دهکده شیوانا عبور می کردند. آنها نمایشی ترتیب دادند و شرط تماشای نمایش را پرداخت مبلغی سنگین تعیین کردند. همه مردم نمی توانستند این نمایش خنده دار را ببینند و فقط عده خاصی می توانستند به دیدن نمایش بروند. روزی شیوانا دختر و پسر جوانی را دید که غمگین و افسرده از کنار مدرسه عبور می کنند. شیوانا با تبسم پرسید:” دهکده ای که جوانانش غمگین باشد روی شادی را نخواهد دید! چرا افسرده اید!؟”

دختر و پسر گفتند پول کافی برای خرید بلیط نمایش دلقکها را ندارند و نمی توانند مانند هم سن و سالهایشان به تماشای نمایش خنده دار بروند و شاد باشند!”

 شیوانا ۳ – از درون شاد باش

شیوانا با تعجب گفت:” مگر شادی می تواند بدون اجازه ما از بیرون وارد وجود ما شود. شادی اتفاقی است درونی که محل وقوع آن نیز در درون ما و با اجازه ماست.دلقک ها فقط می توانند کسانی را بخنداند که خود را آماده خندیدن کرده باشند. برخیزید و بخندید و تمرین کنید تا از درون شاد باشید و هرگز اجازه ندهید دیگران برای شاد بودن شما نقشه بریزند و تصمیم بگیرند. در زندگی شادی خود را به هیچ چیز بیرون از وجودتان مشروط نکنید. رئیس کارخانه شادی سازی تان خودتان باشید!

شیوانا ۲ – جهت باد مهم نیست!

روزی شیوانا از کنار مزرعه ای می گذشت. زن و مرد جوانی را دید که به زحمت در حال کشت و زرع هستند. مرد به محض دیدن شیوانا به سوی او دوید و در حالی که زنش او را همراهی می کرد با حالتی ترسیده و هراسان گفت:” استاد ! تمام امید من و خانواده ام به نتیجه این کشت و زرع است. اگر آفتی بیاید یا اتفاقی ناگوار بیافتد شاید چند ماه آینده تمام چیزی که داریم را ازدست بدهیم و به فقر و تنگدستی بیافتیم. ما را راهنمایی کن تا از این نگرانی به درآئیم!”

 شیوانا ۲ – جهت باد مهم نیست!؟

شیوانا نگاهی به زن و مرد جوان انداخت و گفت:” خالق هستی مزرعه را در اختیار شما قرار داده است وشما هم از زحمت و تلاش چیزی کم نگذاشته اید. پس دلیلی نیست که نسبت به کسی که دست روی دست گذاشته عقب بمانید. اما با این وجود در کنار اینکار به  پرورش دام و طیور هم مشغول شوید و در اوقات فراغت یک کار فنی مثل فرش بافی یا مشابه برای خود دست و پا کنید! در اینصورت احتمال شکست و تنگدستی شما کمتر می شود! اما در هر صورت پیشنهاد می کنم با نیت خالص و پاک کارتان را انجام دهید و مانند ابر شناور شوید و بگذارید نتایج خودشان همدیگر را پیدا کنند و گرد هم آیند. شما شبیه ابر باشید. برای ابر چه فرقی می کند که باد از کدام جهت می وزد. او در آسمان رویایی خودش شناور است.شما هم مادامی که خود را در آسمان توکل و اعتماد به خالق هستی شناور ساخته ای، نگران هیچ تندبادی نباشید!”

شیوانا ۱ – چون دیگران نبودند!

روزی شیوانا در مدرسه درس اراده و نیت را می گفت. ناگهان یکی از شاگردان مدرسه که بسیار شوق زده شده بود از جا برخاست و گفت:” من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم.من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما در باره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من آماده شود!”

همان شب شاگرد شوق زده کارش را شروع کرد. با زحمت فراوان زمین را تمیز و صاف کرد و روز بعد به تنهایی شروع به کندن پایه های کلبه نمود. هیچ یک از شاگردان و اعضای مدرسه به او کمک نمی کردند و او مجبور بود به تنهایی کار کند. روزها سپری می شد و کار او به کندی پیش می رفت. روزهای اول چند نفر از شاگردان به تماشای او می نشتند. اما کم کم همه چیز به حال عادی بازگشت و تقریبا هرکس سرکار خود رفت و آن شاگرد شوق زده مجبور شد به تنهایی همه کارها را انجام دهد.

یک هفته که گذشت از شدت خستگی او مریض شد و به بستر افتاد و روز دهم وقتی در سر کلاس ظاهر شد با افسردگی و حالتی دمغ خطاب به شیوانا گفت:” نمی دانم چرا با وجودی که تمام عزمم را جزم کردم ولی جواب نگرفتم!! اشکال کارم کجا بود!؟”

شیوانا تبسمی کرد و خطاب به پسر آشپزمدرسه کرد و گفت:” تو آرزویی بکن!”

پسر آشپز چشمانش را بست و گفت:” اراده می کنم تا ده روز دیگر در گوشه باغ یک اتاق خلوت برای همه بسازم تا هرکس دلش گرفت و جای خلوت و امنی برای مراقبه و مطالعه نیاز داشت به آنجا برود! این اتاق می تواند برای مسافران و رهگذران آینده هم یک محل  سکونت موقتی باشد!”

شیونا 1

همان روز پسر آشپز به سراغ کار نیمه تمام شاگرد قبلی رفت. اما اینبار او تنها نبود و تمام اهالی مدرسه برای کمک به او بسیج شده بودند. حتی خود شیوانا هم به او کمک می کرد. کمتر از یک هفته بعد کلبه به زیباترین شکل خود آماده شد.

روز بعد شیوانا همه را دور خود جمع کرد و با اشاره به کلبه گفت:” شاگرد اول موفق نشد خواسته اش را در زمان مقرر محقق سازد. چرا که نیت اولش ساختن کلبه ای برای خودش و به نفع خودش بود! اما نفر دوم به طور واضح و روشن اظهار داشت که این کلبه را به نفع بقیه می سازد و دیگران نیز از این کلبه نفع خواهند برد. هرگز فراموش نکنیم که در هنگام آرزو کردن سهم و منفعت دیگران را هم در نظر بگیریم. چون اگر دیگران نباشند خیلی از آرزوها جامه عمل نخواهد پوشید!”

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*