بیش از بیست و هشت سال از پایان جنگی می گذرد که در آخرین روزهای شهریور ۱۳۵۹ بر ایران تحمیل شد. جنگی که کنت الکساندر دومارانش _ وزیر اطلاعات فرانسه در زمان جنگ ایران و عراق _ در کتابش از آن با عنوان جنگ جهانی یاد می کند. نبردی که ایران در آن ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکست. نبردی که در آن مالک اشتر و کاوه لشکر شکن، دوشادوش هم جنگیدند. جنگی که به گفته چمران، شیپورش میزان تشخیص حق و نا حق، مرد و نامرد شد. «هنگامی که شیپورهای جنگ نواخته شود، مردان از نامردان شناخته خواهند شد، پس ای شیپورها بنوازید و ای تاریخ مردان را بشناس.»چه روزهایی بود.روزهایی که همدلی و همزبانی در عمل تفسیر می شد. روزهایی که مردم و مسئولین پشت به پشت هم داده بودند و برای اعتلای ایران اسلامی می جنگیدند. روزهایی که فرمان «هل من ناصر ینصرنی» مقتدای مان بی پاسخ نمی ماند. روزهایی که بیرجند، سوسنگرد بود، مشهد بستان و خوزستان ایران. روزهایی که بیش از همیشه به ایرانی بودن مان افتخار می کردیم. ایامی که با قدی برافراشته و سینه ای ستبر در برابر دشمنان می ایستادیم و از سخن لغوگویان، باکی نداشتیم. روزهایی که … گذشت. هشت سال جنگ تحمیلی مانند برق و باد به پایان رسید. در میانه تابستان ۶۷، جنگ تمام شد. آنانی که برای دفاع از کیان میهن اسلامی شان به جبهه ها رفته بودند باید باز می گشتند. بازگشت مردان جنگی انسان را به یاد گفته سردار شهید حمید باکری می اندازد که گفت: «بعد از جنگ رزمنده ها به سه دسته تقسیم می شوند: دسته ای به مخالفت با گذشته خود برمی خیزند و از گذشته پشیمان می شوند.دسته دوم راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند. دسته سوم به گذشته خویش وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد. پس از خداوند شهادت را طلب کنی چرا که عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود.» گویی باکری و باکری ها امروز را دیده بودند. فراوانی دسته اول و دوم سبب شده است تا دسته سوم به چشم نیایند. دسته ای که می توان آن ها را مردان آنجلس نامید. شیرمردانی که دیگر سکه هایشان قیمت ندارد. مردانی که به «قولو حق لو علی انفسکم» عمل می کنند. مردانی که از سوی دوستان گذشته شان یا طرد شده اند یا متهم به افراط و تفریط. حرف های شان حرف های گذشته است «اما زمان ما را با خود برده است و آن ها مانده اند.» این ماییم که در پیچ و خم روزهای زندگی استحاله شده ایم.
آن ها به غار خلوت خویش رفتند تا غصه های شان را با خدای خود در میان گذارند. بیاییم به حرمت روزهای جنگ نگذاریم در روزمرگی های مان از یاد ببریم که عزت مان را مدیون چه کسانی هستیم. بیاییم یادمان نرود اگر آرامشی هست به حرمت خون عزیزانی است که امروز نیستند. مردان بی ادعایی که دیروز رفتند و در فرداها جاودانه شدند. بیاییم اگر یار خاطر نیستیم، بار خاطر نباشیم. یادمان نرود که جنگ پایان یافت، اما نبرد ادامه دارد و تنها سنگرها تغییر کرده اند. امروز جنگ، جنگ نرم است. پس نگذاریم در این نبرد تازه مردان دسته سوم تنها بمانند.