محمد راعی فرد
استان خراسان جنوبی را پرونده ای است . پس قطور که به دو بخش مهم تقسیم می شود ۱- قبل از تقسیم ۲- پس از تقسیم ،قبل از تقسیم ، مجموعه استان خلاصه ای بود از خراسان بزرگ که به آن جنوب استان خراسان می گفتند، هر شهرستان یا بخش برای نمودش و از طریق نمایندگانش سعی می کرد لقمه ای از کل بودجه استان خراسان بزرگ را بگیرد و امکانی فراهم آورد . بیرجند تنها شهر قابل اعتنایش بود که با جاده ای خاکی به مشهد متصل می شد و فقط یک مرکز آموزش عالی داشت که هنوز دانشکده یا دانشگاه هم نبود . با چند خیابان تازه آسفالت شده و فرهنگی غنی که درون جوش بود که اوج شکوفایی اش را می گذراند . صنعتی و نه کشاورزی و نه معدنی اما زندگی می کرد و نسل بعدی را آرام و پر حوصله می پروراند.
جنوب خراسن بزرگ منطقه ای عقب مانده و توسعه نیافته بود که بیشتر در منازعات سیاسی قبل از انقلاب تبعید گاهی بود برای آزادیخواهان و آزاداندیشان مذهبی و یا شاید ملی ، چیزی و متاعی برای عرضه در سپهر سیاسی کشور نداشت ، شهرهای کوچک و غبار گرفته و خانه هایی گاه گلی با پشت بامهایی گنبدی و تورهای پخت نان در مطبخ ها و مشک هایی که در هر خانهای پر بود از ماست ، قریبا هر شهروبخشی هم تفرجگاههایی بنام کشمان داشت و بیشتر زندگی درون گرایی درآن جریان داشت . بعدترها که جاده ای در استانداردهای قابل قبول آن زمان ، مشهد را به زاهدان متصل کرد کم کم شرایط شروع به تغییر کرد.اما عدم توسعه یافتگی زخمی بود عمیق که تمامی ارکان این حیطه جغرافیایی را هم چنان می آزرد. بذر توسعه خواهی کم کم و با توجه به شرایط و تغییرات منطقه ای و جهانی کم کم سبز می شد و آب و نور خورشید پیشرفت را می طلبد .
اما بودجه های عمرانی و جاری دیگر کفایت تنوع طلبی و حق خواهی نسل جدید را نمی داد، نسلی که می دانست برای رهایی از فقرونکبت عقب ماندگی نیاز مند تغییراتی وسیع و ساختاری دارد .
۲- پس از دهه هاچالش و کش و قوسهای سیاسی و اجتماعی بالاخره حدود ۱۳ سال پیش حکم بر تقسیم خراسان بزرگ به سه استان داده شد، چرا که جز این راهی برای سامان دهی به عقب ماندگی های دو قسمت شمالی و جنوبی اش نبود. خراسان جنوبی اما قصه پرغصه ای دیگر دارد ، ریشه ها وعمق عقب ماندگی و عدم توسعه یافتگی اش،آنقدر وسیع و پر دامنه است که سومین استان کشور به لحاظ وسعت را نیازی است به تفکر و اندیشه ای دیگر ، پرونده استان خراسان جنوبی نیاز به باز خوانی دیگر دارد، گذر از ۱۳ سال تولد این خطه ، درسهایی فراموش ناشدنی ر ابه این استان آموخت که اینک خودشان باید تصمیم سازی کرده و بیایند پای کار.
این استان هنوز بکر است، این مکان کارشناسانی را می طلبد که امکانات و داشته های آن را در یک پوشه پر قطر و ناداشته ها وعقب ماندگی هایش را در پوشه ای قطور تر جداسازی کنند . این سیزده سال به مردم این خطه آموخته که آموزههای معمولی و مدیریتهای فرمایشی و انتصابی سیاسی، کاربردی در تغییرات بنیادین این استان ندارد.
اینجا مدیرانی با سابقه علمی و شناسنامه داررا می طلبد که تشنه فکرهای جوان و بالند ه و اندیشه هایی قدرتمند باشد. هر مدیر تیم های عملیاتی ولجستیکی را باید سامان دهد و از چارچوبه های اداری معمولی و منشی و اتاقهای شیک خویش رارهانده و به میزان عمل وارد شود، لباس کار و تلاش بر تن کند و به اقضی نقاط این استان خشک و دودگرفته کویری سفر کند ، در جاده های روستایی تردد کند ، با آنان و بر سرسفره شان بنشیند و نان خشکشان را بچشد و آب شورشان را بدون بطری های آب معدنی بنوشد، زمین های سوخته شان را ببیند، جوانان بیکارشان کشاورزی نابود شده و نبود کمترین ساختار صنعتی شان ر ا، معادن ناشناخته و بسیاری شاخصه های دیگر را، نشستی و بر مبنای مصوبه هایی که به دور ازواقعیتهای این استان اما ابلاغ می شود، همان اتفاقاتی را رقم خواهد زد که تاکنون زده و جواب هم نداده.
کشاورزی استان نیازمند به کارشناسانی دارد که ما نیست جدیدی را خارج از عرف و سطحی نگری معمول طراحی عملیاتی کنند. استانی که برای آب شرب مردم اش به شدت با مشکل مواجه است و زمینهای کشاورزی روستایی اش را با تانگر آبیاری می کندو چشمه هایش خشکیده و چاههای عمیق اش روز به روز عمیق ترمی شود ، کاشت اقلامی چون پنبه و چغندر قند مفهومی جز خودکشی آبی ندارد، می بایست گونه های جدید گیاهان مزروعی را که با نوع خاک و رطوبت هوا و سازگاری با کم آبی و آفات گیاهی و شرایط ژئوپلتیک منطقه همخوانی دارد شناسایی و با سرمایه گذاری های کلان و نقش دادن به بخش خصوصی از وسعت زمینهای همیشه آیش استان استفاده کرد مدیریت در مصرف آب کشاورزی و شرب کنونی استان امری است حیاتی که با آویزان کردن چند پنل و بنر و تابلوهای تبلیغاتی و فصایح ملیح نمی توان بحران آب را کنترل و مدیریت کرد، در این باره بعدها بیشتر وعمیق تر خواهیم پرداخت.
صنعت استان با توجه به داشته هایش و آماریش منطقه می بایست برنامه ریزی نوینی شود. صنعت معنا و مفهومی داردکه باید در چار چوبه آن و نیازهای استان و اولویتهای مصوب و حضور واقعی بخش خصوصی سامان یابد. صنعت استان چند سال پیش چونان بادکنکی به هوا رفت و با کوچکتر ین فشاری ترکید و بادش خالی شد و فروخوابید ، آمارهای موجود در زمینه کارایی کارخانجات مبین این نظراست در بخش معدن نیز باندازه قاشقی ازاقیانوس چشیده و برداشته شده است . نگاه به این سه عنصر یعنی کشاوزی ، صنعت و معدن می بایست تغییراتی بنیادین نماید ، باید دوباره آغاز کرد و طرحی نو و با توجه به بازارهای منطقه ای و جهانی مصوب و به عمل آورد، اگر قراراست دربرهمان پاشنه غلط قبل برچرخد، بهتر است که نچرخد!!