آخرین خبر :

یادداشت/انحصارطلبی علمی غرب؛ راهی برای تسلط اقتصادی و سیاسی

آغاز بیداری اروپائیان و آشنا شدنشان با علم و دانش شرق به جنگ های صلیبی بر می گردد. جنگ هایی که با ظاهری مذهبی و اهدافی دنیوی، چشمان اروپا را به روی پیشرفت و تمدن گشود. تا پیش از این دوران جهان اسلام در اوج شکوفایی علمی خود بود، اما برخورد اروپا با مظاهر توسعه مسلمانان، باعث شد تا آنها به دنبال تسلط و سیطره بر دنیای توسعه یافته اسلام باشند. در این میان رنسانس قرون ۱۶ و ۱۷، نقطه عطف حرکت اروپا به سوی تسلط بر جهان شناخته می شود. در این زمان بود که اولین نشانه های استعمار غرب توسط کشورهای پرتغال و اسپانیا خود را نشان داد و پس از آن اروپایی ها دریافتند می توانند با توسعه بیش از پیش تجهیزات کشتیرانی و داد و ستد دریایی که از اواخر قرون وسطی شروع شده بود، خود را به سرزمین های ثروتمند آفریقا، آمریکای جنوبی و آسیا برسانند. همچنین گسترش قدرت نظامی اروپائیان با اختراع توپخانه و ترکیب آن با ناوگان نیرومند کشتیرانی اقیانوس‌پیما، به آنان قدرت غارت بسیاری از سواحل آفریقا و اقیانوس هند را داد. در نتیجه سرازیر شدن ثروت های انبوه این مناطق به اروپا، شیوه زندگی در شهرهای این قاره متحول شد و در کنار پیشرفت مظاهر تمدنی، قدرت تحرکات اروپا در عرصه تجاری و نظامی نیز افزایش یافت. به همین جهت، بی دلیل نیست امروزه غرب و به ویژه آمریکا در کنار اقتصاد به عنوان یکی از ابزارهای قدرت، بر افزایش توانمندی های نظامی و تسلیحاتی تاکید دارد. بر این اساس غرب تلاش کرد مانع قدرت یابی نظامی کشورهای تحت استعمار خود شود. فرقه گرایی، تفرقه افکنی، جنگ های مذهبی و جلوگیری از انباشت ثروت در دست حکومت های محلی از جمله سیاست های غرب برای ممانعت از اتحاد مردم سایر مناطق و ایجاد ارتش های ملی بود. در پروسه چهارصدساله استعمار غرب که در ابتدا تنها در اروپا خلاصه می شد و سپس آمریکا نیز بدان پیوست، استراتژی اصلی، درگیر کردن سایر کشورها به دست یابی به نیازهای اولیه خلاصه می شد. تبدیل کردن کشورها به اقتصادهایی تک محصولی یکی از ابزارهای اجرایی شدن این استراتژی بود. از این رو شاهد هستیم کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه امروز تبدیل به دولت-ملت های ضعیفی شده اند که با اندکی نوسان در قیمت ماده خامی که صادر می کنند، دچار عدم تعادل اقتصادی می شوند. به همین دلیل این وضعیت رهبران این کشورها را مجبور می کند تا بدون درافتادن با تعیین کنندگان قیمت مواد خام صادراتی، با سیاست های آنها همسو باشند.
بر این اساس غرب در نظر دارد این وابستگی کماکان ادامه یابد تا قدرت مانور از این کشورها گرفته شود و انباشت ثروت و قدرت در غرب تداوم یابد، قدرتی که امروزه از حوزه نظامی فراتر رفته و عرصه تولید علم و فناوری را در بر گرفته است. زیرا غربی ها می دانند تنها راه رهایی از اقتصاد تک محصولی، مقابله با قدرت نمایی نظامی خارجی، اتحاد مردم یک کشور و فراتر رفتن از نگاه های قومی-مذهبی، تولید علم و افزایش مراکز تولید دانش است. کشورهای غربی تلاش می کنند با اجرای سیاست هایی مانع ایجاد کانون های تولید دانش در این کشورها شوند. از جمله این سیاست ها می توان به عدم تفویض مشاغل و پست های مدیریتی به تحصیلکرده های جهان سوم در پروژه های مشترکی که برای توسعه زیرساخت های این کشورها در نظر گرفته شده، اشاره کرد. همچنین غرب با دامن زدن به فرهنگ مصرف گرایی، کشورهای جهان سوم را بازار کالاهای صنعتی می کند تا ضمن افزایش سودآوری چرخه اقتصاد خود، مردم این کشورها را درگیر ظواهر زندگی کند و مانع به وجود آمدن نیاز به تفکر شود. پدیده فرار مغزها نیز که در چند سال اخیر روند رو به رشدی در کشورهای توسعه نیافته و جهان سوم به خود گرفته، ترفند دیگر اروپا و آمریکا برای استفاده از ثروت های انسانی سایر کشورها در راستای ارتقای قدرت علمی خود است. در این روش، غرب مانع تحقق ایده های نخبگان جهان سوم در کشورهای توسعه نیافته می شود و از طرفی، نتیجه و ثمره ی هزینه یک جامعه برای آموزش تحصلیکرده های آن کشور را از آن خود می کند. این در حالی است که غرب به رغم ارائه بورس های تحصیلی به دانشجویان کشورهای توسعه نیافته، تمایل چندانی به حضور آنها در رشته های حساسی همچون فناوری نانو، دانش موشکی و هسته ای، حوزه سلول های بنیادی و بیوتکنولوژی ندارد. آنها این مساله را با عدم اجرای بندی در قرارداد ان پی تی که امکان دستیابی همه کشورها به فناوری صلح آمیز هسته ای را باز گذاشته بود، به بهانه های سیاسی نشان دادند. در واقع غرب تمایل نداشت تکنولوژی و دانش این دستاورد عظیم همگانی شود. نمونه آن هم مقابله ده ساله غرب با جمهوری اسلامی ایران بر سر توان دستیابی تهران به فناوری صلح آمیز هسته ای بود. از این رو اگر در قرون قبل توانایی لشکرکشی های نظامی و تملک معادن سایر کشورها شاخصه قدرت و ثروت محسوب می شد، در شرایط کنونی رتبه علمی یک کشور گویای جایگاه آن در هرم قدرت جهانی است. بر این اساس هر کشوری که در قرن بیست و یک در حوزه دانش و فناوری حرفی جدید برای گفتن داشته باشد، می تواند امپراتوری استعماری غرب را به لرزه درآورد. اگر امروز شاهد اعلام استراتژی «کوچ شرقی» اوباما و توجه ویژه ایالات متحده به فعالیت های چین در عرصه بین المللی هستیم، به دلیل جایگاه قابل توجه این کشور در تولید علم است. علاوه بر موارد مذکور، تداوم جنگ قدرت در درون کشورهای آفریقایی، به وجود آمدن گروهک های تروریستی، درگیری نظامی میان کشورهای همسایه و به راه انداختن مسابقه های تسلیحاتی نیز از دیگر تاکتیک هایی هستند که غرب برای حفظ انحصارگرایی خود در زمینه علم بدان دست زده است. اما تاریخ نشان داد جریان دانش در مرزها محصور نمی ماند و تاکتیک های غرب راه به جایی نخواهد برد. چنانکه علی رغم تحریم های اقتصادی برای فلج کردن اقتصاد جمهوری اسلامی ایران و تحریم های نظامی برای محدود کردن قدرت دفاعی این کشور، سهم تولید علم ایران از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ به طور مرتب افزایش یافت و از سیزده صدم درصد به یک و نیم درصد رسید. در این شرایط بود که آمریکا و کشورهای اروپای غربی در اقدامی بی سابقه و در راستای انحصارطلبی دانش، در سال ۲۰۱۳ ایران را تحریم علمی کردند! در واقع غرب تلاش کرد با محدود کردن دسترسی نخبگان داخلی کشور به منابع علمی جهان، سرچشمه اصلی قدرت و ثروت را به روی ملتی در حال توسعه مسدود کند. با وجود اقدام اخیر غرب در حفظ استیلای علمی خود بر جهان، پایگاه اطلاعاتی اسکوپوس اعلام کرد رتبه علمی ایران از آغاز قرن بیست و یک تا سال ۲۰۱۴  با سی دو پله کاهش به رتبه شانزدهم رسیده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*