مقایسه سیر پدرسالاری در ایران و جامعۀ غرب
پدرسالاری؛ از شرق تا غرب
مجتبی ناطقی
واژۀ « Patriarchy» از واژۀ «Patriarkhes» برگرفته شده و ریشه در زبان یونانی دارد. این واژه در لغت به معنای پدر، رییس قوم یا قبیله و پدرشاه است. واژهای که با خود مفهوم پدرسالاری را به همراه دارد. پدرسالاری وجهی از یک ساختار خانوادگی است که در آن قدرت و اختیار همه چیز در دستهای رییس خانواده، یعنی پدر است.
یک خانواده را به نام پدر خانواده نامگذاری میکنند و جانشینیِ جایگاه اجتماعی و انتقال نام نیز از طریق پدر انجام میگیرد. در جامعهی پدرسالار، زن حق هیچگونه دخالتی در امور سیاسی ندارد و از شرکت در مشارکتهای جمعیِ جامعه منع میشود. در چنین جامعهای، برتری مشهود مردان بر همه واضح است.
در مقابل واژۀ « Patriarchy»، واژۀ «Matriarchy» هم ریشهای یونانی دارد و به معنای مادر و فرماندهی است. در اصطلاح، مادرسالاری معرف جامعهایست که در آن زنان متاهل از اقتدار، قدرت و فرماندهی برخوردار هستند.
اگر چه وظایف و امور مربوط به پدر و مادر در هر فرهنگی متفاوت است و برای قدرت و اقتدار مادرانِ یک جامعه هم واژه و اصطلاح زبانشناسی وجود دارد، اما هیچ جامعهای را در طول تاریخ نمیتوان یافت که در آن زنان قدرتمندتر از مردان ظاهر شده باشند. فعالیتهای سیاسی و نظامی در اکثر جوامع برعهدۀ مردان و فعالیتهای مربوط به پرورش کودکان و ادارۀ خانه برعهدۀ زنان است و در هیچ فرهنگی مسئولیت این امور برعهدۀ مردان نیست. ولی در مواردی زنان به کارهای مردانه از قبیل چراندن دامها، شکار، ماهیگیری، کشاورزی با گاوآهن و… میپردازند.
زنان به ضرورت فیزیک اولیه و ماهیتشان باید کودکی که به دنیا آوردهاند را تغذیه و پرستاری کنند و همین امر به ادامۀ نقش مراقبتی و پرورشی ایشان منجر میشود؛ حال اجباری به انجام امور مردانه و سخت باشد یا خیر. اگرچه در جامعۀ امروز (به سبب صنعتی شدن آن)، تقسیم کار میان زن و مرد و اختصاصی کردن امور، معنا ندارد اما هنوز هم قلمروی قدرت و نفوذ مردان در امور مختلف گستردهتر است.
نگاهی تاریخی به نظام حاکم بر خانوادهها
با کمی تحقیق و مطالعه درمییابیم که نظام حاکم بر خانوادهها در عصر باستان شباهت زیادی به یکدیگر داشتهاند و تفاوت مشهودی میان ایران و باقی سرزمینهای این کرۀ خاکی نبوده است. در واقع همۀ مردم از یک نوع ساختار خانوادگی برخوردار بودند. در عصر باستان زنان نقش مهمی در خانواده و جامعهشان داشتند به شکلی که ادارهی تمامی امور زندگی و همچنین پرورش فرزندان برعهدۀ ایشان بود؛ به همین دلیل این عصر را عصر مادرسالاری و یا مادرشاهی مینامند.
در این دوره مردان، شکارچی بوده و برای تهیۀ غذا و شکار به سفرهای طولانی میرفتند و عملا نقش عمدهای در امور جاری زندگی نداشتند. محققان این حوزه معتقدند که نه نظام مردسالاری و نه نظام زن سالاری، هیچکدام بر جامعه حاکم نبوده و زن و مرد نقش مکمل را برای هم بازی میکردند.
در اوایل عصر نوسنگی زنان به کشاورزی مشغول شدند و جایگاه و منزلتشان در این دوره بالا رفت و به سبب زایش محصولات و فرزندان و نگهداری از آنان، مادران طبیعت نامیده شدند. در این دوره کمی از قدرت مرد کاسته شد و یا بهتر، زن و مرد در کنار هم، برابری یافتند.
در پایان دورۀ نوسنگی و خستگی زیاد مردان از شکار و سفرهای طولانی، مردان به دامداری روی آوردند و از این جا بود که دوران مالکیت مردان آغاز شد. احساس مالکیت مردان نسبت به همسران خود آغاز دورۀ پدرسالاری بود.
بعد از دورهی نوسنگی، عصر پارینه سنگی (عصر آهن) را میتوان به عنوان نقطۀ اوج مردسالاری و پدرسالاری دانست. دورهای که از انصاف و مساواتخواهی خبری نبود و عدالت میان زن و مرد و وظایفشان رعایت نمیشد.
تاریخچۀ پدرسالاری در ایران و غرب، در دورههای زمانی مذکور شباهت بسیاری بهم داشتند. در ادامه قصد داریم به گذشتهای نزدیکتر سفر کنیم و از سیر پدرسالاری در ایران بگوییم.
سیر نظام پدرسالاری در ایران
تا اواخر قرن نوزدهم، نظام مردسالاری یا همان پدرسالاری در ایران ریشه دوانده بود و نظام و رکن اصلی یک خانواده به شمار میرفت. در تمامی این سالها سکوت و خفقان اجتماعی، زنان جامعه را خانهنشین کرده بود. دورهای که در عهد قاجار به اوج خود رسیده و بعد از آن هم ادامه پیدا کرد. تنها برداشتمان از این دورۀ سیاه، تصویریست که نشان میدهد زنان، بیسواد، خرافاتی و گرفتار یک نظام به شدت مردسالار بودند و به شوهرداری و بچهداری میپرداختند.
تنها دغدغۀ فکری این افراد، بهبود روابط شان با همسایهها و اقوام بود. ایشان ساعاتی از روز را به پخت و پز و شستشو و ساعاتی را به دوخت و دوز میپرداختند. بخشی از این تصویری که برایتان توصیف شد، با واقعیت زندگیشان در آن دوره از زمان تطابق کامل دارد. بیسوادی و جهل اکثر مردم، رواج خرافهپرستی میان افراد، فقر، تحقیر زنان و دخترانی که به اصطلاح ضعیفه خطاب میشدند و شرایطی از این دست، حقیقتاً بر زندگی مردم و از جمله زنان سایه انداخته بود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ مردسالارانۀ جامعه سنتی ایران دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت به زنان داشت.
زنان دائما از انجام فعالیتهای اجتماعی و سیاسی منع میشدند. مقید بودن به آداب و رسوم جامعۀ مردسالار (پدرسالار) و محدود شدن فعالیت زنان به خانهداری و شوهرداری از ویژگیهای بارز یک زن در جامعه سنتی ایران بود. خرید و فروش زن به عنوان کنیز در کشورمان، در برخی موارد و مناطق زیر سلطۀ قاجار، انجام گرفت. این روند مردسالاری و پایمال کردن حقوق زنان تا زمان مشروطه ادامه پیدا کرد و نمونههایی از واکنشها و فعالیت اجتماعی-سیاسی زنان نیز در تاریخ –و بهخصوص تاریخ مشروطیت- ثبت شده است که آگاهی و ظرفیت بالای آنان را در اصلاح و تغییر شرایط نشان میدهد و نگاه ما به زن سنتی را اصلاح میکند.
سرانجام ارتباطات مداوم ایران و دولت وقت با قاره اروپا سبب شد تا اعتراض گستردهای علیه وضع سنتی زنان انجام شود. تبادل اطلاعات میان کشورها و انتقال تجربههای جدید از اروپا موجب تغییرات زیادی در کشورمان شد. با تاسیس چند مدرسه به سبک اروپایی، دختران نیز رفتهرفته خود را در مسیر متفاوتی از مادرانشان یافتند و تفاوت بزرگی میان جوانی مادران با فرزندانشان دیده میشد. این تفاوت بزرگ را میتوان یک حس بیداری تلقی کرد. بیداری از وضعیت اسفناک زنان و سلطۀ مردان علیه آنان.
همزمان شدن مشروطه با اتفاقهایی که در ایران در حال انجام بود زنان وطنپرست جامعه را به چشمپوشی از همۀ آنچه سنت نامیده میشد واداشت و آنان دوشادوش مردان ایستادند و در جنبش تحریم تنباکو، به گروههای اجتماعی موجود در آن زمان مثل علما، روحانیون و روشنفکران کمک بزرگی کردند. بعد از ماجراهایی که در اوایل قرن نوزدهم در کشور پیش آمد، جنبشهای اولیه زنان به وسیلۀ گروههای کوچک زنان تحصیل کردۀ طبقات متوسط به راه افتاد. اکثریت زنان در قرن نوزدهم، پایبند اعتقادات و اصول مذهبی خود بودند و راضی به حضور در چنین جنبشهای زنانهای نمیشدند. بعد از جریان تحریم تنباکو زنان جرات حضور پیدا کردند و علاوه بر فعالیتهای مذهبی گذشته، برای فعالیتهای سیاسی آماده شدند.
اگرچه نمیتوان از نقش پررنگ زنان در زمان مشروطه و بعد از آن چشم پوشید اما این نظام پدرسالاری بود که همچنان پای بر جا به حیات خود ادامه میداد.
بعد از تحولات حاصل از انقلاب اسلامی و جنگ، دولت وقت (اواسط دههی ۷۰) با شعار سازندگی آغاز به کار کرد. افزایش نرخ رشد صنعتی در ایران و افزایش زنانِ تحصیل کرده در جامعه سبب شد تا زنان نیز در کنار مردان به فعالیتهای اجتماعی بپردازند. زنانی که توانستند به مرور از استقلال و هویت مالی برخوردار شوند. شاغل شدن پدر و مادر به طور همزمان، صفهای پذیرش کودکان در مهدکودکها را طولانیتر کرد.
این، آغاز تنهایی کودکان بود. کودکانی که پدر و مادر خود را جز زمان کوتاهی، آن هم قبل از خواب یا صبحها قبل از رفتن به مهدکودک نمیدیدند. کودکان در این تنهایی روزهاشان را بدون حضور پدر و مادر سپری کرده و بعد از مدتی تابع و مطیع اوامر پدر و مادرشان نشدند. در چنین موقعیتی خانواده (پدر و مادر) در جهت راضی کردن فرزندشان به خواستههای عقلانی و غیرعقلانی او پاسخ مثبت داده و برای جبران همۀ کمبودها فرزند خود را حق به جانب و متوقع پرورش دادند. این اتفاق در بسیاری از خانوادهها رخ داد و با گذشت زمان تقریبا بیش از نیمی از جامعه را فرا گرفت. پدیدهای که روز به روز شدت یافت و آن را «فرزندسالاری» نامیدند.
سیر نظام پدرسالاری در غرب
خانوادۀ پدرسالار در میان رومیان، یونانیان و عبرانیان باستان در کنار پدیدۀ دیگری به نام چند همسری همراه شده بود. در روم، بزرگ خانواده، تنها کسی بود که به عنوان یک فرد مستقل، در قانونِ رومیان به رسمیت شناخته میشد. پدر، بهعنوان کشیش (مقامی که از جدشان به ارث میرسید)، مالک بیچون و چرای تمام حقوق مذهبی و البته اقتصادی خانواده بود. پدر سالاری در روم تا جایی پیش رفت که قدرت و اختیار زندگی و مرگ اعضای خانواده در دست پدر بود. با مرگ پدر، اسم، اموال و قدرت او به وارثان مذکرش میرسید. پس از آن سیستم رومیان با همۀ جزئیاتش به قوانین اصلی و قانون سکولار اروپای غربی منتقل شد.
بعد از آن، سیر تحول نظام حاکم بر خانوادههای غربی دچار تغییرات زیادی شد. صنعتی شدن کشورها در غرب و پررنگتر شدن نقش زنان در رویدادهای اجتماعی، از سلطه و ظلم مردان جامعه کاست و درهای برابری و مساوات را به روی زنان غربی گشود.
قرن نوزدهم را میتوان آغاز تصویب قوانینی دانست که بیش از پیش عدالت و برابری را میان زن و مرد برقرار میکرد. قوانینی که در مالکیت اموال، کنترل فرزندان، طلاق و امثال آن حقوقی برابر با مردان برای زنان قائل بود. این قوانین، تغییرات اساسی را در ساختار خانواده پدید آورد. یکی از فاکتورهایی که بر خانوادههای آمریکایی-اروپایی تاثیر بهسزایی داشت، انقلاب صنعتی بود که بسیاری از فعالیتهای خانگی را به وظایف اقتصادی در کارخانهها بدل کرد. شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعۀ غرب باعث شد تا پدران و شوهران مدت زیادی را از خانه و خانوادهشان دور شوند. از آنجایی که مادران هم به کار در جامعه مشغول شدند، فرزندانشان را به مهدکودکها سپردند و این سبب شد تا پدرسالاری از جوامع غربی رخت ببندد و رفتهرفته جای خود را به فرزندسالاری بدهد.